Study the relation between cultural methods of confronting and psychological health of migrant women: (case study: city of Kermanshah)

Document Type : Original Article

Authors

1 Professor of Sociology, University of Shiraz

2 Faculty member, Azad University, Islam Abad Garb branch

Abstract

One of the issues that nowadays immigrants and especially migrant women are faced with in destination community is their health. The main purpose of this research is to study relation between cultural methods of confronting and psychological health of migrant women. Research method was descriptive and research instrument was questionnaire. Statistical population of the study was migrant women in Kermanshah that 200 of them were selected randomly as sample. Face validity and chronbach alfa were used for reliability of research instrument, and regression analysis and Anova were used to test research hypothesis. Based on research findings there is significant relation between psychological health and variables of education (r=.77), duration of residing (r=.18), level of income (r=.75), rationality method (r=.77), avoidance method (r=.42), and emotional method (r=.61). Results of regression coeficients showed that three variables of rationality (Bata=.64), income (Beta=049) and emotional (Beta=028) were entered into equation and all together explain 47 percent variance of dependent variable (R2=.47). Finding of this research show this fact that if migrant people use more rationality model in confronting with psychological stresses due to migration to new cultural environment, they will have better health.

Keywords


مقدمه

اندیشمندان اهمیت زیادی برای نقش شیوه‌های فرهنگی مقابله و سبک زندگی[1] افراد در چگونگی وضعیت سلامت[2] جسمانی و روانی قائل شده‌اند(کوهن[3]، کسلر[4] و گوردون[5]، 1995). شیوه‌های مقابله، توانایی‌های شناختی و رفتاری هستند که فرد مضطرب به منظور کنترل نیازهای خاص درونی و بیرونی فشارآور به کار می‌گیرد(تام و اسپلیج[6]، 2004). سازمان جهانی بهداشت[7]، سلامتی را برخورداری کامل جسمی، روانی و اجتماعی می داند و معتقد است سلامتی صرفا نبود بیماری و ضعف بدنی نیست(سازمان جهانی بهداشت، 2004). بر این اساس؛ بهداشت روانی[8] حالتی از سلامتی است که در آن فرد، توانایی‌های خود را می‌شناسد، می‌تواند با فشارهای طبیعی زندگی مقابله کند، برای جامعه مثمر ثمر باشد و قادر به تصمیم‌گیری و مشارکت جمعی باشد(سازمان جهانی بهداشت، 2004).

اندیشمندان از زوایای گوناگون بحث بهداشت روان را  مطالعه کرده‌اند: چاهن[9](1991) بهداشت روانی را حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده در تقابل فردی و اجتماعی می‌داندکه شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران است(ونتیز[10]، 1995). بروکینگتون[11]، سلامت روانی را احساس حالات شادابی، جسمی، فکری و روحی همراه با ذخیره قدرت بر اساس عملکرد عادی بافت‌ها و هماهنگی و تطبیق جسمی و روحی تعریف می‌کند (محسنی،1379 :44).  راجرز[12](1951) خویشتن ‏پذیرى حمایت ‏شده، مزلو[13](1954)،
 شکوفایى توانایى‏هاى فردى،  هاروى[14]، هانت[15]و اسکرودر[16](1961)، پیچیدگى شناختى و انعطاف‏پذیرى و آلپورت[17](1937) سازمان شخصیت و نیاز به وحدت بخشیدن به اصول در زندگى را شاخص‏هاى مهم سلامت روان مى‏دانند(مرادی، 1385).

بهداشت روانی افراد ممکن است در موقعیت های گوناگون خدشه دار شده، فرد تحت فشارهای روانی قرار گیرد. یکی از این موقعیت ها ورود افراد به عنوان مهاجر[18] از یک محیط فرهنگی[19] به محیط فرهنگی دیگر است(همان، 4). در تعریفی دیگر، منگالم[20](1968)، مهاجرت را حرکت بالنسبه دائمی عده‌ای از مکانی به مکان دیگر دانسته است، که آنها بر اساس سلسله مراتبی از ارزش ها یا هدف های با ارزشی که تعلیم می‌گیرند، حرکت می کنند، و نتیجة این حرکت تغییراتی در نظام کنش متقابل مهاجران است(به نقل از لهسائی زاده[21]، 2001). مهاجرت، تنها یک نقل و انتقال جغرافیایی نیست، بلکه نوعی انتقال روان شناختی و اجتماعی هم به حساب می- آید و می تواند در بسیاری موارد نوعی اندوه فرهنگی برای افراد، جامعه مبدا و جامعه مقصد باشد(دسوزان[22]، 2006). مهاجر موجودی ترکیبی است که دارای پیچیدگی فرهنگی ویژه ای است و با توجه به اینکه با فرهنگ ها و مناطق جدید تطبیق پیدا می کند، شخصیتی  قابل تغییر است(ربانی، 1381: 13). لی[23] و همکارانش(2004)، مورای[24](2000)، و چوی[25](1997) بر این باورند که مهاجرت افراد از یک محیط جغرافیایی به محیط دیگر در برخی موارد به مشکلات روحی و فشارهای روانی منجر می شود. لین و یی[26](1997) در روند مهاجرت بر جامعه جدید به فشارهای مالی، سیستم حمایت روانی، اجتماعی و مشکلات در روابط شخصی در سازگاری تاکید دارند. مورای(2000) بر این باور است که در جامعه مقصد پنج منبع استرس برای سازگاری مهاجران وجود دارد که عبارتند از: موانع زبانی،‌ ناآگاهی،‌ مشکلات مالی،‌ نابسامانی های اجتماعی و اختلالات روانی(لی و همکاران، 2004). بسیاری از مسائل اجتماعی مانند افزایش سریع جمعیت شهرها، فقدان امکانات شهری مطلوب، افزایش بیماری های پنهان شهری و حاشیه نشینی، آلودگی های زیست -محیطی، به هم خوردن ساختار جمعیتی و در نهایت، بروز مشکلات روانی و بهداشتی، ناشی از عواقب ناخوشایند مهاجرت‌هاست (مورفی[27]، 1997). مجموع این مسائل باعث افزایش استرس و فشارهای روانی در بین مهاجران شده است. واکنش و پاسخ پویا به این موقعیت‌های استرس‌زا به مقابله و قدرت کنارآمدن فرد مهاجر با آنها بستگی دارد(فولکمن و لازانروس[28]، 1985)،  که ممکن است از سلامتی فرد در برابر صدمات روانی و فیزیکی حمایت کند(پرلین و شولر[29]، 1978).

بنابراین، شیوه مقابله فرایندی است که در آن فرد فشارهای وارده ناشی از موقعیت‌های متفاوت را مدیریت کند(تام و اسپلیج، 2004). واکنش افراد مهاجر در برابر این مشکلات و مسائل روانی مانند هم نیست؛ بسیاری از افراد در مقابل این فشارها مقاومت می‌کنند و می‌کوشند با آنها کنار آیند، بعضی‌ها زود از پای در آمده، تسلیم می‌شوند و بعضی هم آن را به دست عوامل مذهبی، مناسک[30] و نیروهای ماورایی می‌سپارند. نتایج کار بسیاری از پژوهشگران(پیترسون[31]، 1987، گودهارت[32]، 1985). نشان می دهد افرادی که برای مقابله با مشکلات زندگی از شیوه احساسی و یا اجتنابی استفاده می‌کنند، از سلامت روانی ضعیف تری برخوردارند. شناخت این شیوه‌ها در زندگی افراد هم برای خود مهاجران و هم برای برنامه‌ریزان مهم به نظر می‌رسد تا براساس آن بتوانند به برنامه‌ریزی فعال اقدام نمایند.

با توجه به این نکته که در عصر کنونی زنان هم به عنوان نیمی از جمعیت جهان محسوب می شوند و در توسعه اقتصادی - اجتماعی اجتماعات نقش حیاتی برعهده دارند،  شناخت بهداشت روانی آنان می‌تواند به برنامه‌ریزی‌های دقیقتری کمک نماید. بسیاری محققان(هاید[33]، پلنت[34]، 1995؛ میلکی[35] و تویتس[36]، 1993) بر این باورند که زنان اغلب به دلیل استفاده از شیوه‌های مقابله هیجان مدار، کاهش  احساسات منفی را گزارش می کنند.

جکسیمویک[37] معتقد است که در طول جنگ برای سربازان، پناهندگان و غیرنظامیان شیوه احساسی حاکم بود. در دوره های دوم و سوم جنگ غیرنظامیان از شیوه مشکل-محور[38]  استفاده کردند. پناهندگان و سربازان از دو شیوه احساسی و مشکل- محور استفاده می‌کردند (جکسیمویک، 2004).  تام و اسپلیج براین باورند که ورزش کردن به عنوان مکانیزمی برای مقابله با فشارهای روانی و ارتقای سلامت فیزیکی و روانی افراد عمل می‌کند (تام و اسپلیج، 2004). لی و همکارانش نقش حمایت های اجتماعی را در سازگاری دانشجویان به فرهنگ مقصد مورد توجه قرار دادند و معتقد بودند دانشجویانی که از سطح بالایی از حمایت اجتماعی برخوردارند،‌ فشارهای روانی و استرس فرهنگ پذیری کمتری دارند(لی و همکاران، 2004). آلدوین و ریونسون[39] معتقدند که نوع انتخاب شیوه مقابله با فشار روانی، بسته به دوره و شدت استرس است؛ به این معنا که شیوه احساس محور در ارتباط منفی با سلامت روانی و شیوه مشکل محور در ارتباط مثبت با سلامت روانی قرار دارد(الدوین و ریوتسون، 1987).

جکسیمویک تحقیقی با عنوان "بررسی رابطة بین شیوه‌های مقابله و سلامت روانی" در کرواسی انجام داد. این تحقیق در دوره زمان جنگ و پس از جنگ 1993 بر روی سه گروه غیرنظامیان، پناهندگان و سربازان در سه دوره (زمان جنگ1993، میانه های جنگ  1995و پنج سال پس از جنگ) انجام گرفت. یافته‌های وی نشان می دهد که مهمترین استراتژی مورد استفاده در طول جنگ برای هر سه گروه استراتژی احساسی بود. در دوره های دوم و سوم جنگ غیرنظامیان از استراتژی مشکل- محور استفاده کردند. پناهندگان و سربازان از دو استراتژی احساسی و مشکل- محور استفاده می‌کردند. یافته ها حاکی از ارتباط معنی دار بین این استراتژی ها و سلامت روانی افراد است(جکسیمویک، 2004: 581-673).

تام و اسپلیج[40] در تحقیقی با عنوان "رابطه بین ورزش کردن، سلامت روانی و راهبردهای مقابله در بین دانشجویان" به این نتیجه رسیدند که ورزش کردن به عنوان مکانیزمی برای مقابله با فشارهای روانی و ارتقای سلامت فیزیکی و روانی دانشجویان عمل می کند. آنها به این نتیجه رسیدند که ورزش کردن برای مردان در ارتباط مثبتی با سلامت روانی قرار گرفت در عین حال در میان زنان هم ارتباط مثبت و هم ارتباط منفی با سلامت روانی قرار داشت(تام و اسپلیج، 2004: 337-351). 

لی[41] و همکارانش در تحقیقی با عنوان "حمایت اجتماعی به عنوان سپر استرس‌های فرهنگ‌پذیری" به مطالعه سلامت روانی در میان دانشجویان کره در سال 2004 پرداختند. آنها نقش حمایت‌های اجتماعی را در سازگاری دانشجویان به فرهنگ مقصد مورد توجه قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این متغیر رابطه مثبتی با سلامت روانی دانشجویان دارد و معتقد بودند دانشجویانی که از سطح بالایی از حمایت اجتماعی برخوردارند،‌ فشارهای روانی و استرس فرهنگ پذیری کمتری دارند(لی و همکارانش، 2004: 399-414).

آلدوین و ریونسون[42] در تحقیقی با عنوان "بررسی رابطه بین استراتژی های مقابله و سلامت روانی" با تمرکز بر سه نوع استراتژی اجتنابی، احساسی و عقلایی به این نتیجه رسیدند که در تحلیل رگرسیون چندمتغیره؛ نوعی رابطة مستقیم یک طرفه بین اختلالات روان شناختی و شیوه‌های مقابله وجود دارد. افرادی که سلامت روانی ضعیف‌تری داشتند آنهایی بودند که در مقابله با فشار روانی استراتژی خاصی برای سازگاری با موقعیت استرس زا به کار نمی بردند. یافته‌ها همچنین نشان می دهد که نوع انتخاب شیوه مقابله با فشار روانی، بسته به دوره و شدت استرس است؛ به این معنا که استراتژی احساس محور در ارتباط منفی با سلامت روانی و استراتژی مشکل محور در ارتباط مثبت با سلامت روانی قرار دارد(آلدوین و ریونسون، 1986).

همچنین چیرو کارور[43](1987) در باره ی دینداری و سلامت روانی به این نتیجه رسیدند که گرایش‌های دینی و نگرش های مذهبی با سلامت روانی ارتباط معنادار و مثبتی دارد. آنها به این نتیجه رسیدند که تأثیر دینداری بر روی سلامت روانی بدین صورت است که، دین می‌تواند موجب ایجاد معنی شود و به زیستن و مردن معنی ببخشد، همچنین دین امیدواری و خوشبختی افراد را افزایش می دهد(چیر، 1987: 166). برگین[44](1991) نیز براین باور است که دین به افراد نوعی احساس کنترل و کارآمدی می بخشد و می تواند کاهش یافتگی کنترل شخصی را جبران کند. دین نقش مهمی در رویارویی با استرسهای زندگی دارد و می تواند بحران های شدید زندگی را تعدیل کند. وی معتقد است که دین نوعی سبک زندگی سالم تر را برای افراد تجویز می کند که بر سلامت روانی آنها تاثیر مثبت و معناداری می‌گذارد(برگین، 1991: 398).

در ادامه مقاله، موضوع سازگاری از دیدگاه های نظری  بررسی می‌گردد. از جمله این نظریه ها،  نظریه رفتارگرایی[45] است.اساس نظریه رفتارگرایی درباره سلامت روانی، بر سازگاری[46] فرد با محیط استوار است. بر اساس نظریه رفتارگرایی، رفتار سازش نایافته افراد در جامعه مانند سایر رفتارهای او بر اثر تقویت آموخته می شود. از طرفی، سلامت روانی هم شامل رفتارهای سازش یافته ای (یا سازگاری) است که آموخته می شود. بنابراین نظریه رفتارگرایی، یادگیری معیوب را عامل اساسی اختلاف روانی می داند و معتقد است که سلامت روان توسط شکست در یادگیری رفتارهای سازش یافته ضروری یا ناکامی در تسلط یافتن بر موقعیت‌های اجتماعی به طور موفقیت آمیز تحت تأثیر قرار می گیرد(ونتیز، 1995: 35).  

چاهن[47] در این زمینه معتقد است  که سلامت روانی وضعیتی از بلوغ روان شناختی است که از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی است که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت  نسبت به دیگران و خود می شود. چاهن پنج الگوی رفتاری در پیوند با سلامت روانی بیان می کند. حس مسؤولیت پذیری[48]: کسانی که دارای حس مسؤولیت‌پذیری هستند، به نیازهای دیگران حساس بوده، در جهت ارضای خواسته ها و ایجاد و آسایش آنها می کوشند. حس اعتماد به خود[49]:کسانی که دارای سلامت روانی هستند، به توانایی های خود اعتماد دارند و مشکلات را پدیده ای مقطعی می انگارند که حل شدنی است. از این رو، موانع خدشه ای به روحیه آنها وارد نمی آورد. هدفمداری:به فردی اشاره دارد که واجد مفهوم روشنی از آرمان های زندگی است، از این رو تمامی نیرو و خلاقیتش را برای  دستیابی به این اهداف هدایت می کند. ارزش های شخصی:چنین فردی در زندگی خود از فلسفه ای خاص مبتنی بر اعتقادات، باورها و اهدافی برخوردار است که به سعادت یا شادکامی خود یا اطرافیان می انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعی است. فردیت و یگانگی:کسی که دارای سلامت روانی است، خود را جدا و متمایز از دیگران می شناسد و می‌کوشد بازخوردها و الگوهای رفتاری خود را توسعه دهد؛ به گونه ای که نه همنوایی کور با خواسته‌های دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود می شود(مطهری،1380).

نظریه روان‌شناسی اجتماعی: در این نظریه افرادی که با رویدادهای فشارزای زندگی به خوبی سازگار می شوند، آنهایی هستند که نگرش های سرسختی در خودشان به وجود آورده اند. کوباسا[50](1979) در مورد کنارآمدن با فشار روانی، مفهوم "سرسختی[51]" یا سخت رویی را مطرح می‌کند. به نظر او افراد سخت رو، در واکنش به شرایط فشارزای زندگی، کمتر از دیگران دچار فشارهای روانی و اختلالات روانی می‌شوند. مفهوم سخت رویی این روان شناس دارای سه مؤلفه تعهد[52]، کنترل[53] و مبارزه جویی[54]  است.

تعهد: یعنی پذیرفتن نقشی فعال در زندگی خود. به نظر آنها افرادی که دارای تعهد بالایی هستند، با بسیاری از جنبه های زندگی از شغل گرفته تا تعاملات خانوادگی و ارتباط اجتماعی درگیر هستند و به ارزش و اهمیت کاری که انجام می دهند، باور دارند. بنابراین، نوعی زندگی هدفمند دارند و برای معنی داری زندگی شان مسوولیت می پذیرند(کوباسا، مادی و کان، 1982: 169).

کنترل: کنترل از طریق بالا بردن کنترل درونی و خودکارامدی حاصل می شود. کنترل نقطه مقابل درماندگی است و زمانی پدید می آید که شما موقعیت فشارزا را کنترل کنید و بتوانید آن را مدیریت نمایید(همان، 153). با توجه به مؤلفه دوم(کنترل)، افراد سخت رو معتقدند که می‌توانند بر حوادث زندگی تاثیر بگذارند و آنها را کنترل کنند و خود را در مواجهه با نیروهای خارجی ناتوان احساس نمی کنند.

مبارزه جویی: یعنی پی بردن به ارزش رشد شخصی و تغییر آن مستلزم انعطاف پذیری است. مهاجرت اغلب پدیده ای فشارزا ست از طرفی، جستجوی ثبات برای حفظ حس ایمنی خود همیشه وسوسه انگیز است. پذیرش تغییرات ممکن است در مرحله اول مشکل باشد، اما پس از مدتی فرد می تواند خود را با شرایط جدید سازگار کند. در این استراتژی فرد مهاجر ممکن است به دلیل وجود حس مبارزه جویی درخود، از دگرگونی های زندگی استقبال کرده، آنها را محرک و فرصتی برای رشد شخصی خود قلمداد می کند(دیماتئو، 1976).

 نظریه شبکه اجتماعی[55]: این نظریه فرایند مهاجرت را به فرد، فرهنگ و پیوندهای اجتماعی[56] بین آنها نسبت می دهد و معتقد است که در نواحی مهاجرپذیر، این پیوند از طریق دوستی با سایر مهاجران در پیدا کردن شغل و سازگاری با محیط جدید به دست می آید. شبکه های خویشاوندی همچون دوستان و همسایگانی که مهاجرت کرده اند، می توانند هزینه مهاجرت را برای تازه‌واردان کاهش دهند. علاوه بر این باعث می شوند مهاجران بالقوه دست به ترک مناطق خودشان بزنند(اوشی، 2002). طرفداران نظریه شبکه بر این باورند که وجود شبکه‌های اجتماعی، اعتماد بین افراد و هنجارهای همیاری متقابل را گسترش داده، احتمال حرکت‌های بین جوامع را افزایش می دهند. وجود این شبکه های اجتماعی در مقصد به عنوان مانعی در مقابل عامل فشارزای درونی، نقش مثبتی بر جابه جایی و حرکت افراد می تواند داشته باشد؛ به گونه‌ای که با فراهم آوردن حمایت های عاطفی، دوستی‌ها و فرصت‌هایی برای اعمال اجتماعی معنی‌دار در قالب سرمایه اجتماعی[57] اثر بسیار مهم و مؤثری روی عزت نفس[58] افراد مهاجر، افزایش توان مقابله افراد مهاجر با مشکلات زندگی و  افسردگی ها داشته، در نهایت،  به احساس سلامت روانی منجر می شود(کارولین، 2000: 108-109).

از دید نظریه پردازان شبکه،‌ شبکه های خویشاوندی و دوستی برای فرایند مهاجرت خیلی مؤثرند. آنها نقش شبکه ها را برای فرایند استقرار و سازگاری مهاجران در جامعه مقصد ایفا می‌کنند که شبکه های اجتماعی، نوعی سرمایه اجتماعی را برای مهاجران فراهم می آورند و کنش متقابلی که بین شبکه های خویشاوندی در بین مهاجران و افراد جامعه میزبان رخ می‌دهد، می‌تواند در ارتقای کیفیت سلامت روانی و در نتیجه زندگی آنها مؤثر واقع شود(همان، 109).

آلپورت[59] (1966) بحثی با عنوان جهت‌گیری دینی درون گرایانه[60]و برون گرایانه[61]را مطرح کرد. وی بر این باور است که در جهت‌گیری دینی برون‌گرایانه، مذهب برای اهداف غیر مذهبی استفاده می شود(مانند حمایت اجتماعی و احساس امنیت). او بر این باور است که افراد با جهت‌گیری دینی بیرونی به لحاظ درونی دارای باورهای درونی هستند که فقط اهداف ابزاری دارند و دین به صورت ابزاری برای دستیابی به اهداف و ارزشهای برتر از دین انگاشته شده است، همچون مقابله با مشکلات، و یا پیشرفت زندگی. دینداری بیرونی ابعاد غیرروحانی و سکولار زندگی را برای فرد مقدم بر ابعاد معنوی آن می نماید و برای ارزیابی ایمان بالغانه طراحی شده است، اما در جهت‌گیری داخلی، مذهب به عنوان انگیزه غالبی در زندگی اجتماعی به کار می رود. به تعبیر آلپورت جهت گیری درون گرایانه، کل زندگی را غرق در انگیزش و معنا می‌کند و الهام‌بخش عبادت بوده است(دسوزان، 2006: 809). آلپورت، استدلال می‌کند که نگرش‌های مذهبی تعیین می‌کنند که چگونه کارکردهای مذهبی به عنوان مکانیزمی برای ارزشیابی و در ارتباط با حوادث استرس زای زندگی به کار-  می روند. این ارزشیابی می‌تواند بین  نگرش های مذهبی و سلامتی اتصال برقرار کند. او در بحث شخصیت انسان متوجه شد که کل زندگی انسان وابسته به ایمان اوست؛ به این معنا که هرچه فرد دارای دینداری درونی باشد، سلامت روانی بیشتر دارد، اما هر چه دین را در جهت رفاه و برآورده کردن نیازهای اجتماعی به کار ببرند و به اصل آن توجه نداشته باشند، از سلامت روانی پاییـنی برخوردارند(آلپورت، 1967: 433).

چارچوب نظری این مقاله، برگرفته از رهیافت روان شناسی اجتماعی و با تأکید بر نظریه کوباساست. در این نظریه افرادی که دارای نگرش سرسختی هستند، نگرش مساله گشایی[62] نسبت به زندگی اتخاذ می‌کنند و از سیستم های حمایتی اجتماعی به طور مؤثر استفاده می‌کنند. بر این اساس، اشخاص سرسخت ممکن است در برخورد با رویدادهای استرس‌زا از شیوه‌های مقابله تبدیلی فعال سود جویند. به طور خلاصه، می‌توان چنین نتیجه گرفت که سرسختی به مثابه سپر محافظی در برابر عوامل استرس‌زا عمل می‌کند و با افزایش مقاومت درونی،  فرد را به سوی انتخاب هدف ها و فعالیت‌ها که ضامن سلامتی او هستند، هدایت می‌کند. لذا این افراد به طور معمول از استراتژی هایی چون خودسرزنشی، تفکر آرزومندانه و یا اجتناب به عنوان شیوه‌های مقابله با فشارهای روانی استفاده نمی کنند. این مفهوم تا حدی در متون دینی با عنوان صبر بیان شده است. در درمان ناراحتی های روانی و ایجاد اطمینان و آرامش درونی، نقش صبر ثمربخش است. در مواردی که دشواری های طاقت فرسا، شخصیت انسان را درهم می کوبند و اراده و امید را از وی می گیرند، اتکا به خداوند در روح آدمی اثرعمیق و غیرقابل انکاری می‌بخشد. ناکامی ها، گرفتاری‌ها و شکست ها هرگز نمی توانند در ضمیر مردان و زنان الهی توفان برپا کنند و آنها را دچار زبونی و یاس و خودباختگی سازند(مرکز تحقیقات علوم رفتاری، 1389: 23).  نمودار 1 روابط بین متغیرهای این پژوهش را در قالب مدل تجربی تحقیق نشان می دهد.

 

 

چهار فرضیه پژوهش به شرح زیر است:

1- شیوه مقابله احساسی با سلامت روانی زنان مهاجر رابطه دارد.

2- شیوه مقابله عقلایی با سلامت روانی زنان مهاجر رابطه دارد.

3- شیوه مقابله اجتنابی با سلامت روانی زنان مهاجر رابطه دارد.

4- بین ویژگی های فردی(سن، طول مدت اقامت وضعیت تاهل، تحصیلات، درآمد، وضعیت شغلی، محل سکونت قبل از مهاجرت و نوع مهاجرت) و سلامت روانی زنان مهاجر ارتباط وجود دارد.

 

روش تحقیق

روش مورد استفاده در این مقاله پیمایش است و جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه انجام گرفته است. جامعه آماری مورد مطالعه شهر کرمانشاه است، که براساس آمارهای مندرج در سرشماری سال 1375، جمعیت مهاجرآن برابر 45000 نفر بوده است (مرکز آمار ایران، 1384). برای تخمین زدن مهاجران در سال 1384 بر اساس دو منبع: متوسط میزان مهاجرپذیری سالانه در سرشماری سال 1375 که 6/13در هزار بوده و پیش بینی‌های انــجام شده برای برآورد مهاجران وارد شده به شهر از سال 1379 تا 1384و همچنین بر اساس مشارکت هایی که محقق در میدان تحقیق انجام داده است، تعداد مهاجران حدود45000 نفر تخمین زده شده است. قابل ذکر است که چون پیدا کردن جمعیت مهاجران زن در این تحقیق کار مشکل و زمان بری بود، به ناچار در این تحقیق مهاجران از طریق پیگیری زنجیره وار و از طریق خود مردم پیدا شدند. برای حجــــم نمونه از جدول لین[63] استفاده شده است(لین، 1974). برای بالارفتن دقت در انتخاب نمونه در سطح خطای کمتر از 5 درصد، حجم نمونه 200 نفر در نظر گرفته شده است که بر اساس نمونه گیری تصادفی دست به انتخاب نمونه زده شد.

متغیر وابسته در این پژوهش سلامت روانی است. برای سنجش آن، از مقیاس سلامت جهانی استفاده شده است، این مقیاس در سال1970توسط گولدبرگ[64]و همکارانش ابداع شد. اصل این پرسشنامه 60 گویه دارد و توسط محققان زیادی درکشورهای مختلف دنیا سنجیده شده و به طور وسیعی در محیطهای متفاوت و فرهنگ های گوناگون آزمایش شده است و اعتبار و روایی آن به دست آمده است. این پرسشنامه به اشکال متفاوتی خلاصه شده و در فرهنگ های مختلف هنجاریابی شده است؛ مثلا در فرم های 30 سوالی، 28 سوالی، 20 سوالی و نهایتا 12 سوالی در دسترس است، که نشانه های خاصی از رفتارهای فرد را نشان می دهد. این پرسشنامه در فرم 12 سوالی در سال 2003 در تهران توسط منتظری و همکارانش انجام شده است، مطالعه یافته های آنها نشان می دهد که سنجش این پرسشنامه در ایران دارای ویژگی ساختاری خوبی برخوردار و روایی و پایایی آن می تواند برای سنجش سلامت روانی در ایران مفید باشد. آنها پایایی آن را با آلفای کرونباخ به دست آوردند که برابر 78/0 بوده است(منتظری و همکاران، 2003). مقیاس (90-SCL) نیز در قالب 90 سوال تشکیل شده است که امروزه در اکثر مراکز روانشناسی رایج می باشد و برای سنجش سلامت روان قابل اجرا ست. لذا برای سنجش سلامت روانی در این پژوهش از تلفیق سوال هایی هم از فرم 28 سؤالی و مقیاس(90-SCL) استفاده شده است و سلامت روانی با استفاده از 15 سوال بر مبنای طیف لیکرت سنجیده شد.

 شیوه‌های مقابله: تلاش های شناختی یا رفتاری است که به وسیله افراد برای کاهش استرس به کارمی روند. این شیوه ها در بسیاری از راه ها طبقه بندی شده اند. این مفهوم بر اساس سه بعد با استرس های فرهنگ پذیری و فشارهای روانی مهاجران سنجیده  می شود که عبارتند از:

 1- شیوه احساس- محور(احساسی): در این شیوه، زمانی که فرد با مشکلی روبه رو می‌شود، در برابر مشکلات به صورت غیر منطقی و از روی احساسات عمل می کند. 

 2- شیوه مشکل- محور(عقلایی): این شیوه مستقیما به سوی مدیریت آن مشکل متمرکز است(انجام بعضی چیزها برای جایگزینی منابع استرس، سعی برای حل مشکل)؛ به این معنا که در این شیوه، فرد در برابر مشکلات و فشارهای روانی به صورت منطقی به دنبال راه حلی درست و منطقی در برابر آن مشکل است.

 3- شیوه اجتنابی: در این شیوه، فرد راه حل مشکلات را به نیروهای ماورایی محول می کند و معتقد است که حل مشکلات، کار آنها نیست، بلکه به دست نیروهای ماورایی حل می‌شود (کوسیک[65]، 2004). هر یک از این شیوه ها با پرسش هایی بر روی طیف 5 درجه‌ای لیکرت سنجیده شدند که توسط کاسیک (2004)انجام پذیرفته و پایایی به دست آمده برای هر یک از این شیوه ها به ترتیب 79/0، 77/0 و 68/0 بوده است.  

در پژوهش حاضر از اعتبار صوری و اعتبار ملاک استفاده شده و برای به دست آوردن پایایی آن از آلفای کرونباخ استفاده شده است. آلفای کرونباخ برای سلامت روانی با تعداد 15 سوال برابر 89/0، شیوه احساسی با تعداد 12 سوال  برابر 69/0، برای شیوه عقلانی با تعداد 14 سوال برابر90/0، برای شیوه اجتنابی با 12 سوال برابر 76/0 و در کل برای شیوه های مقابله با 38 سوال برابر78/0 است. برای اعتبار صوری نیز پس از طراحی گویه‌های طیف‌های مربوطه (براساس تحقیقات انجام شده و دیدگاه های نظری{به خصوص چارچوب نظری رایج}) در اختیار اساتید و کارشناسان دانشگاه قرار گرفت. اظهار نظر این افراد در راستای سنجش سؤال‌های هر طیف، در نهایت به  گزینش سوال های مناسب برای هر طیف منجر شد.

 

یافته‌های تحقیق

داده‌ها با استفاده از بسته نرم افزار آماری برای علوم اجتماعی[66] تجزیه و تحلیل شده‌اند. تجزیه و تحلیل داده‌ها به وسیله شاخص‌های آمار توصیفی و استنباطی صورت گرفته است. نتایج نشان می‌دهد که میانگین سنی افراد پاسخگو 28/36 و میانگین تحصیلات آنها برابر35/8 کلاس بود که نشان می‌دهد افراد پاسخگو از میانگین سواد پایینی برخوردار بودند. میانگین درآمد پاسخگویان 340000 تومان بود که بیانگر میزان درآمد متوسط به پایین است. همچنین، میانگین مدت زمان سکونت در این شهر برای پاسخگویان برابر 8 سال بود. شاخص دیگر میانگین میزان سلامت روانی در میان مهاجران برابر 62/48 بود که در سطح متوسط رو به پایین قرار دارد. به طوری که 38 درصد افراد پاسخگو دارای وضعیت سلامت روانی ضعیفی هستند و 7/32 درصد آنها سلامت روانی بالایی دارند. جدول 1 توزیع درصد فراوانی پاسخگویان را بر حسب وضعیت شغلی، وضعیت تاهل، طبقه اجتماعی و نوع مهاجرت نشان می دهد.

 

 

جدول 1: توزیع درصد و فراوانی پاسخگویان بر حسب وضعیت شغلی، وضعیت تاهل،

طبقه اجتماعی و نوع مهاجرت

طبقه اجتماعی

نوع مهاجرت

وضعیت اشتغال

وضعیت تاهل

 

مجرد

متاهل

بیوه

طلاق گرفته

کل

 

 

طبقه

بالا

 

با والدین

شاغل

0

1/9

0

0

1/9

غیرشاغل

9/90

0

0

0

90/0

جمع

9/90

1/9

0

0

0/100

 

تنها

شاغل

0

7/66

7/16

0

3/83

غیرشاغل

0

7/16

0

0

7/16

جمع

0

3/83

7/16

0

0/100

 

 

طبقه متوسط

 

با والدین

شاغل

4/3

2/35

0

0

6/38

غیرشاغل

7/30

7/30

0

0

4/61

جمع

1/34

9/65

0

0

0/100

 

تنها

شاغل

0

5/25

0

0

5/25

غیرشاغل

0

0/17

3/21

2/36

5/74

جمع

0

6/42

3/21

2/36

0/100

 

 

طبقه پایین

 

با والدین

شاغل

0

0

3/33

0

3/33

غیرشاغل

3/33

0/33

0/33

0

7/66

جمع

3/33

0/33

3/66

0

0/100

 

تنها

شاغل

0

5/4

3/2

0

8/6

غیرشاغل

5/29

4/36

0

3/27

2/93

جمع

5/29

9/40

3/2

3/27

0/100

 

برای آزمون رابطه بین متغیرها از ضریب همبستگی پیرسون و برای آزمون مقایسه میانگین‌ها از آزمون  T(برای مقایسه دو میانگین) و از آزمون F(برای مقایسه بیش از دو میانگین) استفاده شده است. جدول 2 ضریب همبستگی پیرسون را برای متغیرهای مستقل در سطح سنجش فاصله‌ای نشان می دهد. آمارهای جدول نشان می‌دهد که رابطة معناداری بین متغیرهای مستقل مندرج در جدول و سلامت روانی وجود دارد. این فرضیه ها حداقل در سطح 95 درصد، معنادار بوده و تایید شده اند. قابل ذکر است تنها متغیری که در این جدول معنی‌دار نیست، متغیر سن است، که با افزایش یا کاهش آن تغییری در وضعیت سلامت روانی به وجود نمی‌آید.  نتایج گویای این واقعیت است که بین شیوه های عقلایی و اجتنابی با سلامت روانی رابطه ای مثبت و مستقیم وجود دارد؛ به این معنا که هر چه افراد این شیوه را در مقابله با فشارهای استرس زای زندگی به کار می گیرند، از کیفیت سلامت روانی بهتری برخوردارند؛ اما در مورد شیوة احساسی این رابطه منفی و معنادار است و نشان می دهد که با به کارگیری این شیوه برای مقابله با مشکلات، سلامت روانی افراد خدشه دار می شود.

 

جدول 2: ضریب پیرسون بین متغیرهای مستقل فاصله ای و سلامت روانی

ضریب همبستگی

میانگین

انحراف معیار

ضریب همبستگی

سطح  معناداری

سلامت روانی

شیوه عقلایی

08/16

992/5

712/0

000/0

سلامت روانی

شیوه احساسی

18/15

485/4-

617/0 -

000/0

سلامت روانی

شیوه اجتنابی

32/15

561/4

537/0

000/0

سلامت روانی

میزان تحصیلات

35/8

598/5

44/0

002/0

سلامت روانی

سن

28/36

892/14

144/0-

209/0

سلامت روانی

مدت اقامت

17/8

048/5

186/0

02/0

سلامت روانی

درآمد ماهیانه

340000

38/129561

645/0

000/0

 

جدول 3 آزمون تفاوت میانگین سلامت روانی مهاجران بر حسب طبقه اجتماعی، نوع مهاجرت، وضعیت سکونت افراد نمونه قبل از مهاجرت و وضعیت تاهل زنان نمونه را نشان می‌دهد، نتایج به دست آمده نشان می‌دهد که میانگین نمره سلامت روانی زنان طبقه بالا برابر(76/63) است که بالاتر از میانگین نمره سلامت روانی زنانی است که در طبقه متوسط (57/50) و طبقه پایین(78/37) قرار دارند، تفاوت مشاهده شده بین میانگین‌های نمره‌های سلامت روانی زنان در هر طبقه براساس آزمون F با(704/45)، حداقل در سطح 95 درصد معنادار است. همچنین، میانگین نمره سلامت روانی زنانی که به همراه خانواده خود مهاجرت کرده‌اند(009/55) بیشتر از میانگین نمرة سلامت روانی زنانی است که به تنهایی اقدام به مهاجرت نموده‌اند(910/41). این تفاوت مشاهده شده در بین این میانگین‌ها معنادار است. استنباط می شود  زنانی که به تنهایی مهاجرت می کنند، بیشتر دچار استرس‌ها و فشارهای روانی می شوند.

نتایج همچنین نشان می دهد میانگین نمره سلامت روانی زنان متاهل24/53است که بالاتر از میانگین نمره زنان مجرد(62/41)، زنان مطلقه(62/33) و زنان بیوه یا همسر مرده(53/45)است، این تفاوت مشاهده شده در بین این میانگین ها معنی‌دار است و فرضیه فوق تایید می‌گردد. یکی دیگر از فرضیات تحقیق این است که مهاجرانی که از شهرها و مراکز استان ها به این شهر آمده اند، نسبت به روستاییان و عشایرها از وضعیت سلامت روانی بهتری برخوردارند. با توجه به آمارهای موجود در جدول، میانگین نمره سلامت روانی مهاجران شهری24/53است که از میانگین نمره مهاجران روستایی(62/41) و عشایری(62/33) بالاتر است. این تفاوت مشاهده شده در بین این میانگین ها براساس آزمونF و حداقل در سطح 95 درصد معنی‌دار است و فرضیه فوق تایید می گردد. با توجه به آمارهای موجود در این جدول، میانگین نمرة سلامت روانی افرادی که شاغل هستند(196/56)، بیشتر از میانگین نمرة سلامت روانی افرادی است که غیرشاغل هستند(664/45). این تفاوت مشاهده شده در بین این میانگین‌ها براساس آزمونF برابر 836/5 و حداقل در سطح 95 درصد معنی دار است.

 

 

جدول 3:  تفاوت میانگین سلامت روانی مهاجران برحسب طبقه اجتماعی، نوع مهاجرت، سکونت قبل از مهاجرت و وضعیت تاهل

نام متغیر

فراوانی

میانگین

انحراف معیار

مقدارF

معناداری

 

طبقه اجتماعی

طبقه بالا

882/8

176/63

17

 

704/45

 

000/0

طبقه متوسط

306/11

570/50

135

طبقه پایین

009/7

787/37

47

نوع مهاجرت

همراه خانواده

470/9

009/55

102

784/8

000/0

تنها

502/11

910/41

97

 

وضعیت تاهل

مجرد

213/12

62/41

54

62/41

000/0

متاهل

924/10

24/53

103

طلاق گرفته

010/5

62/33

29

همسرمرده

336/7

53/45

13

سکونت افراد قبل از مهاجرت

مهاجران شهری

213/9

12/54

49

 

23/14

 

000/0

مهاجران روستایی

924/7

24/43

130

مهاجران عشایری

010/7

62/40

21

وضعیت شغلی

شاغل

899/9

196/56

56

836/5

000/0

بیکار

117/11

664/45

143

 

با توجه به اینکه آزمون تحلیل واریانس مشخص نمی سازد که معناداری بین گروه‌ها ناشی از کدام دو گروه است و حال برای اینکه مشخص شود که در وضعیت تاهل این تفاوت نمرة سلامت روانی، بیشتر ناشی از کدام گروه نمونه است، از آزمون توکی و دانت استفاده می شود. آزمون توکی برای مقایسه تمام حالت های ممکن یک به یک میانگین‌ها در سطح معناداری استفاده می شود و از آزمون های تعقیبی دیگر مانند شفه قویتر است(حسن زاده و مداح، 1387: 296). آزمون دانت نیز یک گروهی را مبنا قرار داده، تمام ابعاد دیگر را بر مبنای آن گروه مقایسه می کند. همچنان که از نتایج مندرج در جدول 4 مشاهده می شود، تفاوت معناداری بین افراد طلاق گرفته با سایر نمونه ها وجود دارد. آزمون توکی نشان می دهد که تفاوت میانگین‌ها در میان چهار گروه مورد مطالعه تنها در میان زنان طلاق گرفته مشاهده می شود.

 

 

جدول 4: آزمون توکی و دانت برای تفاوت میانگین نمره سلامت روانی زنان

درگروه های مختلف وضعیت تاهل

 

آزمون                 و ضعیت تاهل

تفاوت میانگین

انحراف معیار

سطح معنی داری

 

 

آزمون توکی

 

مجرد

همسردار

613/4-

76/1

047/0

بیوه

093/3

23/2

775/0

طلاق گرفته

008/15

41/2

000/0

 

همسردار

مجرد

613/4

76/1

047/0

بیوه

704/7

08/3

064/0

طلاق گرفته

622/19

20/2

000/0

 

بیوه

مجرد

091/3-

23/3

77/0

همسردار

704/7-

08/3

064/0

طلاق گرفته

917/11

49/3

004/0

طلاق گرفته

مجرد

008/15-

24/2

000/0

همسردار

622/19-

20/2

000/0

بیوه

917/11-

49/3

004/0

آزمون دانت

مجرد

طلاق گرفته

008/15

413/2

000/0

همسردار

طلاق گرفته

622/19

202/2

000/0

بیوه

طلاق گرفته

917/11

499/3

002/0

 

در مقاله حاضر از آماره رگرسیون چند متغیره به شیوه گام به گام[67] استفاده شده است. جدول 5 عناصر متغیرهای مستقل درون معادله برای تبیین متغیر سلامت روانی زنان را نشان می‌دهد. سه متغیر شیوه عقلایی، درآمد ماهیانه و شیوه احساسی، به ترتیب اهمیتی که در تبیین متغیر وابسته داشته اند، به صورت گام به گام وارد معادله رگرسیونی شده اند. متغیر شیوه عقلایی با مقدار(643/0Beta=) و ضریب معنی داری (000/0=Sig.T) در مرحله اول، درآمد ماهیانه با مقدار(494/0Beta=) و ضریب معنی داری(004/0=Sig.T) در مرحله دوم و متغیر شیوه احساسی در مواجهه با فشارهای روانی با مقدار(281/0- Beta=) و ضریب معنی داری (005/0=Sig.T) در مرحله سوم، به ترتیب میزان اهمیتی که در تبیین متغیر وابسته داشته اند، وارد معادله رگرسیونی شده اند و در مجموع این سه متغیر توانسته اند 47/0 از واریانس متغیر وابسته را تبیین و توضیح کنند(47/0=R²). کمیت F معنادار بوده، این مطلب گویای این است که این متغیر مستقل در پیش بینی متغیر وابسته مؤثر است. معنی دار بودن F به این معنی است که به طور حتم بین متغیر مستقل و متغیر وابسته رابطه خطی مستقیمی وجود دارد. طبیعی است  احتمال اینکه کمیت F به این بزرگی به طور تصادفی به دست آید، فوق العاده اندک است؛ یعنی رابطه بین شیوه های مقابله و سلامت روانی نمی تواند تصادفی پیش آمده باشد.

 

جدول 5: عناصرمتغیرهای مستقل درون معادله برای پیش بینی سلامت روانی زنان مهاجر

مرحله

متغیر

B

Beta

مقدار T

سطح معناداری

1

شیوه عقلایی

359/1

643/0

43/6

000/0

30/0

2

درآمد ماهیانه

3074/3

494/0

58/5

000/0

33/0

3

شیوه احساسی

683/0-

281/0-

93/2-

005/0

47/0

Constant= 546/16                          F= 227/293                           Sig = 000/0

 

 

بر اساس مقادیر Beta (زیرا این مقادیر استاندارد شده، امکان مقایسه و تعیین سهم نسبی هر یک از متغیرها را فراهم می سازد) معادله رگرسیون چند متغیره در تحقیق حاضر به این صورت است:

سلامت روانی زنان مهاجر = 64/0(شیوه عقلایی) + 49/0(درآمد ماهیانه)+ 281/0-(شیوه احساسی).

مدل تجربی پژوهش، مدلی علی از نوع تحلیل مسیر[68] است. برای رسم مدل مسیر از ضرایب مسیر متغیرهایی استفاده شده است، که مقدار T آنها در سطح معناداری قرار دارد. ضریب مسیر در این مدل، نماینده شدت رابطه بین دو متغیر با ثابت نگه داشتن اثر متغیرهای دیگر موجود در مدل است. در تحلیل مسیر اثر کل هر متغیر از دو نوع اثر به وجود می آید: اثر مستقیم و اثر غیر مستقیم. برای محاسبه آثار غیر مستقیم متغیرهای مستقل، ضرایب مسیر کلیه متغیرهای یک مسیر منتهی به متغیر وابسته در هم ضرب می شوند و چنانچه این ضرایب با ضرایب مستقیم هر کدام از متغیرها جمع شود، حاصل جمع، کل تأثیر متغیر مستقل مورد نظر بر متغیر وابسته خواهد بود.  که در مدل مسیر مشاهده می شود، شیوه ی مقابله عقلایی با ضریب مسیر 64/0 و سطح معناداری (000/0=Sig.T)  با سلامت روانی در رابطه است و نشان می‌دهد که هر چه مهاجران بیشتر از شیوه مقابله عقلایی استفاده کنند، سلامت روانی بهتری دارند. متغیری مانند شیوه احساسی با ضریب مسیر 28/0- و سطح معناداری (005/0=Sig.T)  و میزان درآمد ماهیانه با ضریب مسیر 49/0 و سطح معناداری (000/0=Sig.T)  به صورت مستقیم تبیین کننده سلامت روانی مهاجران و از طرف دیگر متغیرهایی چون وضعیت شغلی، وضعیت تاهل و هویت طبقاتی افراد به طور غیر مستقیم از طریق شیوه های مقابله عقلایی و احساسی با وضعیت سلامت روانی در ارتباط هستند. نمودار 2 چگونگی ارتباط بین متغیرهای مستقل و متغیر وابسته را با استفاده از ضرایب مسیر نشان می دهد.

 

نمودار 2: مدل تحلیل مسیر

 


بحث و نتیجه‌گیری

بر پایه دیدگاه اندیشمندان مختلف، ممکن است عواملی چون: مهارت های زبانی نامناسب، محدودیت منابع مالی و اجتماعی، سردرگمی در جهت پاسخ به محیطی ناآشنا، تضاد بین ارزش‌های سنتی، هنجارها و آداب و رسوم و آنچه در جامعه جدید وجود دارد و نهایتاً استرس‌های فرهنگ پذیری این سلامتی را در میان مهاجران به خطر اندازد و منجر به سطوح بالایی از فشارهای روانی برای آنها شود. به هر حال، شخص مهاجری که از مبدا فرهنگی خود جدا و در جامعه دیگر مستقر می شود،  ممکن است در جامعه جدید نقش هایی را ایفا کند که با نقش های آنها در جامعه بومی شان متفاوت  باشد که مهاجران ممکن است از این نقش های جدید آگاه نباشند و آن را درک نکنند که در نهایت، همه موارد منجر به اختلالات روانی و رفتاری برای مهاجران منجر شود. با وجود این، بعضی ها با این مسائل استرس زا به شیوه‌ای منطقی برخورد می کنند و قدرت سازگاری شان بهتر است، برخی به سختی با آن مقابله می‌کنند و دیگران آن را قبول می کنند. یادگیری اینکه چگونه این تعادل بین دو نظام با ارزش‌ها و آداب متفاوت برای مهاجران به وجود می آید، فرایندی استرس زاست.   

نتایج تحقیق در ارتباط نظری با دیدگاه ها و نظریات مطرح شده، گویای پیوند منطقی بین سطح نظری تحقیق و سطح تجربی آن است. در این مقاله سه متغیر شیوه مقابله عقلائی، درآمد ماهیانه و شیوه مقابله احساسی با هم وارد معادله رگرسیونی شده اند. متغیر شیوه مقابله عقلانی با مقدار(643/0Beta=) و ضریب معنی داری (000/0=Sig.T) در مرحله اول، درآمد ماهیانه با مقدار(494/0Beta=) و ضریب معنی داری(004/0=Sig.T) در مرحله دوم و متغیر شیوه مقابله احساسی در مواجهه با فشارهای‌ روانی با مقدار(281/0-Beta=) و ضریب معنی‌داری (005/0=Sig.T) در مرحله سوم، به ترتیب میزان اهمیتی که در تبیین متغیر وابسته داشته‌اند، وارد معادله رگرسیونی شده‌اند و در مجموع این سه متغیر توانسته‌اند 47/0 از واریانس متغیر وابسته را تبیین کرده توضیح دهند(47/0=R²).

نکته‌ای که مباحث نظری و نتایج پژوهش حاضر بر آن دلالت دارد، این است که در برخورد افراد یک جامعه با مشکلات زندگی و روانی، هر اندازه شیوه عقلانی در جهت حل مسائل به کار گرفته شود و بر اساس عقل سلیم با مشکل برخورد شود، فشارهای روانی ناشی از آن مساله کاهش می یابد. تافت[69](1977) بر این باور است مهاجرانی که از شیوه حل مساله استفاده می‌کنند، نگرش مثبتی به سوی روابط گروهی با جامعه میزبان و در نتیجه پذیرش فرهنگ آنها درکنار فرهنگ خود دارند، اما زمانی که افراد مهاجردر برخورد با ناسازگاری‌های مهاجرت و مشکلات زندگی به صورت عاطفی یا اجتنابی رفتار می کنند، بحث سازگاری با مقصد و جامعه جدید برایشان مشکل خواهد بود. به نظر جنتری و کوباسا، در شیوه حل مساله با برخورد به شیوه عقلایی با مساله فرد مهاجر در جریان قرار گرفتن مشکلات ناشی از مهاجرت، مستقیما به سوی مدیریت آن مشکل متمرکز می شود و در جریان این فرایند کوشد منابعی را جایگزین استرس کند.

ارتقای پدیده‌ای به نام سلامت روانی در جامعه، بویژه در میان مهاجرانی که با دو نوع نظام فرهنگی متفاوت روبه رو می شوند، به استحکام و رشد کیفیت زندگی مهاجران می انجامد. از آنجا که رفع نیازهای سلامتی و کیفیت زندگی بهتر مردم هدف اساسی و محوری نظام اجتماعی است، لذا میزا این هدف شاخص توانمندی نظام اجتماعی به شمار می آید. این توانمندی به لحاظ عملی از طریق ارزیابی و کیفیت زندگی افراد جامعه مدنظر قرار می گیرد؛ زمانی که سیاستگذاران و برنامه سازان بتوانند براساس ابزار و امکانات موجود به ارتقا و کیفیت زندگی مردم مهاجر جامعه جامه عمل بپوشانند و در پی آن، نوعی یکپارچگی و تعادل فعال در جامعه بین افراد مهاجر و غیرمهاجر به وجود آید.

این پژوهش به برنامه ریزان راهکارهایی ارائه می دهد، تا بتوانند به سامان دهی مهاجران و همسانی آنها کمک کرده، و از تنش هایی که از مهاجرت ها ناشی می شود، جلوگیری کنند و برای برنامه‌ریزی شهری در جهت ساماندهی شهر اقدام نموده، همچنین از حاشیه نشینی و بروز عوارض ناشی از آن جلوگیری‌کنند. دولت‌ها می‌توانند نقش حیاتی در حفظ و نگهداری سلامت روانی جمعیت‌های مهاجر داشته باشند. زمانی که به طور کامل یک خط مشی سلامت روانی به کار می‌گیرند، اثر مثبتی بر سلامت روانی جمعیت های مهاجر دارند و در این زمینه می‌توانند چارچوبی برای عمل در آن ایجاد کنند و آن مجموعه ای از ارزش‌ها و اصول است که برای مفهوم سازی روشن و هماهنگ کردن فعالیت های سلامت روانی و کاهش هر نوع اختلال روانی است. پیشنهادهای پژوهش به شرح زیر است:

1- افزایش آگاهی مردم در جهت مساله گشایی و حل مسائل و مشکلات زندگی براساس شیوه های عقلایی. بر این اساس، برگزاری کارگاه ها و سمینارهای آموزشی برای تقویت نگرش مساله یابی و حل مساله با در نظر گرفتن جوانب مثبت زندگی؛

 2- بسترسازی در جهت مشارکت‌ همگانی در اداره امور جامعه برای تقویت مسؤولیت ‌پذیری و حس تعلق اجتماعی در افراد؛

 3- رفع بحران بیکاری و کاهش عواملی چون فقر از طریق فراهم آوردن امکانات اشتغال و تولید و توسعه اقتصادی و اجتماعی، که خود شیوه ای برای کاهش اختلالات روانی در سطح جامعه است؛

 4- حذف تنگناهای فرهنگی در خصوص نگرش های افراد بومی نسبت به مهاجران، از طریق نوعی سیستم تبلیغاتی و رسانه های گروهی؛

 5- تقویت پایه‌های مناسبات اجتماعی، نظارت‌های فامیلی و سیستم‌های حمایتی برای جلوگیری از احساس تنهایی و غریب بودن مهاجران؛

 6- بالا بردن اعتقادات مذهبی در افراد از طریق آموزه های مذهبی. اعتقادات مذهبی به عنوان یکی از منابع نیرو و مقاومت در برابر مشکلات، نقش مؤثری در کاهش استرس‌های افراد مهاجر است و وی را در برابر مشکلات تقویت می کند.



[1]- life style

[2]- health

[3]- Cohen

[4]- Kessler

[5]- Gordon

[6]- Thame & Espelage

[7]- world health organization(WHO)

[8]- mental health

[9]- Chauhen                   

[10]- Venties

[11]- Brokington

[12]- Rogers

[13]- Maslow

[14]- Harvey

[15]- Hunt

[16]- Schroder

[17]- Allport

[18]- Migrant

[19]- cultural invironment

[20]-Mangalam

[21]- Lahsaeizade

[22]- Desozan

[23]- Lee

[24]- Mori

[25]- Choi

[26]- Lin & Yi

[27]- Murphy

[28]- Folkman & Lazarus

[29]- Pearline & Schooler

[30]- rituals

[31]- Peterson

[32]- Goodhart

[33]- Hyde

[34]- Plant

[35]- Milkie

[36]-Thoits

[37]- Joksimovic

[38]- problem-oriented coping

[39]- Aldwin & Revenson

[40]-Thame & Espelage

[41]- Lee

[42]- Aldwin & Revenson

[43]- Scheier & Carver

[44]- Bergin

[45]- behavioral

[46]- adaptation

[47]-Chauhan

[48]- responsibility

[49]- trust to self

[50]-Cubasa

[51]- hardness

[52]- commitnent

[53]- control

[54]- struggle

[55]- social network theory

[56]- social linkes

[57]- social capital

[58]- self-esteam

[59]- Allport

[60]- intrinsic orientation

[61]- extrinsic orientation

[62]- problem solving attitude

[63]- lin's Table

[64]- Goldberg

[65]- Kosic

[66]- Statistical Package for Social Science(SPSS)

[67]- Stepwise

[68]- Path Analysis

[69]- Taft

حسن‌زاده، رمضان و محمدتقی مداح. (1387). روش‌های آماری در علوم رفتاری، تهران: نشر ویرایش.
ربانی، رسول. (1381).  جامعه شناسی شهری، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان و سازمان سمت.
محسنی، منوچهر.(1379).جامعه شناسی پزشکی، تهران: انتشارات طهوری.
مرادی، گلمراد. (1385). بررسی عوامل اقتصادی-اجتماعی مرتبط با کیفیت سلامت روانی مهاجران: مورد مطالعه اسلام آباد غرب، پایان نامه کارشناسی ارشد جمعیت شناسی، به راهنمایی دکتر محمدتقی ایمان، دانشگاه شیراز، دانشکده علوم اجتماعی.
مرکز آمار ایران. (1384). سالنامه آماری استان کرمانشاه، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی استان کرمانشاه: معاونت آمارواطلاعات.
مرکز تحقیقات علوم رفتاری. (1389). نقش تعالیم اسلامی در مهار استرس‌ها، پژوهشکده طب رزمی.
مطهری، جمشید. (1380). به سوی سلامت روانی،  فصلنامه معرفت، 46، 72-45.
 
Aldwin, C. M. & Revenson, T. A. (1987). A reexamination of the relation between coping and mental health. Journal of Personality and Social Psychology. 53, 2, 337-348.
Allport, G. W. & Ross, M. J. (1967.( Personal Religious Orientation and Prejudice. Journal of Personality and Social Psychology, Vol. 5, 432-443.
Allport,G.W. (1937). Personal religious orientation and prejudice. Journal of Personality and Social Psychology, 5,  432-443.
Bergin, A. E. (1991).Values and religious issue in psychotherapy and mental health.  American Psychology, 46, 394-403.
Berry, J. W. (1998). Acculturation stress. In P. B. Organista & K. M. Chun (Eds.), Reading in Ethnic Psychology, New York: Routledge.
Caroline, B. B. (2000). Migration theory: Talking across discipline, New Yourk, Rouledge.
Chauhen, S. S. (1991). Mental hygiene. New Delhi, Alied Publishers.
Cohen, S., Kessler, R., & Gordon, L. (1995). Strategies for measuring stress in studies of psychiatric and physical disorders. New York: Oxford University Press.
Desouzan, R. (2006). Migration and mental health. Psychology and Development Societies, 18, 10, 1-14.
Dimatteo, M. R. (1976). The psychology of health, illness and medical care. California,  Univrsity of  California.
Folkman, S., & Lazarus, R. S. (1985). If it changes it must be a process: A study of emotion and coping during three stages of a college examination. Journal of Personality and Social Psychology, 48, 150–170.
Folkman, S., & Lazarus, R. S. (1988). Manual for the ways of coping questionnaire. Palo Alto, CA: Consulting Psychologists Press.
Gooldhart, D. E. (1985). Some psychological effect associated with positive & negative thinking about stressful event outcomes: Wsa Pollyanna? Journal of Personality and Social Psychology. 107, 237-240.
Harvey, H. & Schroeder, M. R. (1961). Improved quasi-stereophony and colorless artificial reverberation.
Hyde, J. S.; Plant;  E. A. (1995). Magnitudeof psychological gender difference: Another side of the story, American Psychologist, 50, 159-161.
Joksimovic, C. M. & Shmitz, L. N. & Ehlert, A. U. (2004). An the association between coping strategies and mental health in war: A longitudinal investigation. Journal of Psychosomatic Research. 56, 581-673.
Kobasa, S. C., Maddi, S. R. and Khan, S. (1982). Hardiness & health: A prospective study, Journal of Personality and Social Psychology. 42, 68-177.
Kosic, A. (2004). Acculturation strategies, coping process and acculturation  stress.  Scandinavian Journal of Psychology, 46,  269-278.
Lahsaeizadeh, A. (2002). Migration and urbanization,Shiraz: Zar Publication.
Lee, J. S.; Chen, L.  & Lee, B. K. (2004). Social support buffering of acculturation stress: A study of mental health symptoms among Korean international students. International of Intercultural Relations, 28, 399-414.
Lin, N. (1974). Foundation of social research, New York: MC Graw. Hill.
Lin, Y. and Yi, L. (1997). Emotional Well-Bing of Taiwan Students, Journal of Intercultural Relations, 15, 33, 345-336.
Mangalam, J. J. (1968). Some theoretical guidlines toward a sociology of migration, Working Paper, USA, Virjinia University of West Virjinia.
Maslow, A. (1954). Resistance to acculturation. Journal of Social Issues, 4, 26-29.
Milkie, M. A., & Thoits, P. A. (1993). Gender differences in coping with positive and negative experiences. Unpublished Manuscript, Indian University.
Montazeri, A.; Harirchi, I. and Vahdani, M.; Shariati, M. Garmaroudi, G.; Ebadi, M. and Fateh, A. (2003). “The 12-item general health questionnair(GHQ-12). Translation study of the Iranian version”, Iranian Institute for Health Social Research, Tehran.1,  66.
Murphy, H. B. (1997). Migration, culture and mental health.  Psycho Med, 4,  7, 677-684.
Oishi, N. (2002). Gender and migration: A integration approach center of comparative immigration studies, University of California, San Diago, Working Paper. 49.
Pearlin, L. I., & Schooler, C. (1978). The structure of coping. Journal of Health and Social Behavior, 19, 2–21.
Peterson, C. & Seligman, M. E. P. (1987). Explanatory style and illness. Journal of Personality. 55, 237-265.
Rogers, K. (1951). Cambridge handbook of acculturation psychology. Cambridge, UK:
Schere, M. F. (1987). Disposition optimism and psycal well-being.  The influence of generalized outcome expectancies of health,  Journal of Personality,  55,  120-169.
Thome, J. & Espelage, D. L. (2004). Relation among exercise, coping, disordered eeating and psychological health among colledge students. Eeating Behaviors, 5, 337-351.
Thompson, S.; Hartel, G.; Mandersori, L.; WoelzStirling, N. and Kelaher, M. (2002). The social and cultural context of the mental health of filipinas in queensland. Australian and New Zeland Journal of Psychology, 36, 681-687.
Ventis, L. W. (1995). The relationship between religious and mental healthJournal of Social Issues, 51, 2, 33-48.
WHO.(2004). Promoting mental health: A report of the world health organization. Department of Mental Health, University of Melbouren.