A thematic and methodological analysis of Shiraz university PhD dissertations in philosophy of education

Document Type : Original Article

Authors

1 Ph.D students of philosophy of education- department of foundations of education- faculty of education and psychology- Shiraz university-Shiraz-Iran

2 associate professor of department of foundations of education- faculty of education and psychology- Shiraz university-Shiraz-Iran

3 associate professor of department of educational management and planning- faculty of education and psychology- shiraz university-shiraz-Iran

Abstract

This study was conducted with the aim of analyzing PhD dissertations in the field of philosophy of education at Shiraz University in order to identify their thematic orientations, research approaches, research methods, as well as their the overall trends over time. This study covers all the PhD dissertations in the field of philosophy of education, defended at Shiraz University until 2020, which includes 29 cases. These dissertations were analyzed using qualitative deductive and inductive content analysis method. The results of the analysis of the cases showed that the dissertations of Shiraz University have been conducted in 11 thematic orientations, among which, Islamic education, formal Iranian education and sociology of education have been more recurrent. The inferential approach is the predominant research approach of the dissertations and among the 14 research methods extracted, content analysis has the largest share. The findings Show that dissertations defended during 2010s have improved compared to those of 2000s, in terms of diversity of research topics, research methods and their concern for the current challenges and issues of education of Iran.
 
 

Keywords


پژوهش در بعد دانشجویی، بارزترین نمود خود را در پایان‌نامه و رساله جلوه‌گر می‌کند و رساله که برون‌داد دورۀ دکتری است، علاوه بر اینکه مبنایی برای قضاوت در رابطه با توانمندی‌ها و قابلیت‌های پژوهشی دانشجو است، گامی برای تولید علم در رشتۀ مدنظر است؛ زیرا این رساله‌ها به مقاله یا کتاب تبدیل می‌شوند و در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند. پایان‌نامه‌ها، یکی از منابع علمی باارزش هستند که به علت ماهیت و ویژگی خاصی که دارند، نقش مهمی در پیکرۀ دانش ایفا می‌کنند و همه ساله مقدار زیادی از امکانات مالی دولت و بخش چشمگیری از نیرو و وقت اعضای هیئت‌علمی و دانشجویان دانشگاه‌ها صرف آن می‌شود (دیانی، 1378)؛ همچنین به دلیل ارائۀ نتایج فعالیت‌های علمی و پژوهشی و جلوگیری از دوباره‌کاری‌ها حائز اهمیت هستند (اکرمی، 1371). آنها از بعد اجتماعی نیز با انجام پژوهش‌های کاربردی، حل برخی از مشکلات و مسائل مبتلابه جامعه را برعهده می‌گیرند (اُلییُکی[1]، 2001).

دانشجویان، ماه‌ها و سال‌ها وقت خود را صرف نگارش پایان‌نامه‌هایی با موضوعات مختلف می‌کنند. پایان‌نامه‌هایی که پیش‌بینی می‌شود به قلمرو دانش آن رشته بیفزاید یا مشکلی را در حوزۀ عمل رفع کند؛ بنابراین بررسی پایان‌نامه‌های تدوین‌شده در یک رشته برای سنجش دستیابی به این اهداف اهمیت می‌یابد. تحلیل رساله‌های انجام‌شده در یک رشتۀ تحصیلی، ضمن مشخص‌کردن نقاط قوت و ضعف آنها، با به تصویر کشیدن گرایش‌های موضوعی و روش‌شناختی، پژوهشگران را در پیداکردن مسیری یاری می‌کند که می‌خواهند در آن قرار گیرند؛ همچنین در مقیاسی وسیع‌تر برای مشخص‌شدن نقاط قوت و ضعف رشته یاری‌گر است. 

دانش موجود در پژوهش‌ها و گزارش‌های منفرد، به‌طور معمول برای استفادۀ مستقیم در تصمیم‌گیری مناسب نیست. این دانش باید با دانش تولیدشده در دیگر پژوهش‌های مربوط پیوند یابد و کل مجموعۀ دانش حاصله در قالبی متناسب با نیازهای کنونی به دانش، ارزیابی، سازمان‌دهی مجدد و تفسیر شود. به عبارت دیگر، اگر قصد شود که این نوع دانش برای اتخاذ تصمیمات تربیتی، عملی سودمند باشد، باید به دانش ترکیب‌شده مبدل شود (شورت[2]، 1387). نتایج این ترکیب، از یک سو، با معرفی کامل همۀ پژوهش‌های انجام‌شده دربارۀ یک موضوع، باعث پرهیز از دوباره‌کاری می‌شود و از سوی دیگر، با ترسیم توانایی‌ها و کاستی‎های این نوع پژوهش‎ها، افق‎های جدیدی را به روی پژوهشگران می‌گشاید (یاری دهنوی و حاتمی، 1390). متأسفانه در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت مانند بسیاری از رشته‌های دیگر، پژوهش‌های مشابه و تکراری انجام شده است که چیزی بر دانش موجود نمی‌افزاید. پژوهش‌هایی که در آنها صدای پژوهشگر گم است.

بعد از گذشت چهار دهه از راه‌اندازی دورۀ دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در ایران و تدوین حجمی از رساله‌ها، به نظر می‌رسد زمان آن رسیده است تا این گونۀ پژوهشی از زوایای گوناگون بررسی شود؛ بنابراین بررسی رساله‌های تألیف‌شده در این رشته برای مشخص‌شدن ابعاد مختلف این پژوهش‌ها، کارایی آنها در بعد نظری و عملی و نقاط قوت و ضعف آنها اهمیت می‌یابد. سیر موضوعی و روش‌شناختی این پژوهش‌ها و مسیری که در این زمان طی کرده، مسائلی است که در بررسی رساله‌ها ضرورت دارد؛ از این رو، پژوهش بر آن است که رساله‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز را برای دستیابی به گرایش‌های موضوعی و روش‌های پژوهش به‌کارگرفته در آنها تحلیل کند. بر همین اساس، هدف پژوهش حاضر، واکاوی رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز برای دستیابی به گرایش‌های موضوعی، روش‌های پژوهش آنها و روندی است که این رساله‌ها در گذر زمان طی کرده است. در همین راستا، این پژوهش در پی پاسخ به پرسش‌های زیر است:

  1. گرایش‌های موضوعی و مضمون‌های اساسی بررسی‌شده در رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز چه بوده و رساله‌ها چه روندی را در طول زمان از این منظر طی کرده است؟
  2. رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز از کدام رویکردها و روش‌های پژوهشی بهره گرفته و رساله‌ها چه روندی را در طول زمان از این منظر طی کرده‌ است؟

جستجو در پایگاه‌های اطلاعاتی نشان از آن دارد که در زمینۀ تحلیل محتوای پایان‌نامه‌ها، سهم عمده، مربوط به رشتۀ علم اطلاعات و دانش‌شناسی است. اغلب پژوهش‌ها در حوزۀ تعلیم‌وتربیت به‌صورت کلی، بررسی گرایش‌های موضوعی، روش‌شناسی یا هر دو را در پایان‌نامه‌ها مدنظر داشته‌ است. برای بررسی گرایش‌های موضوعی و روش‌شناختی به‌صورت هم‌زمان، رنجبری صوفیان (1396)، محتوای موضوعی و روش‌شناختی پایان‌نامه‌ها و رساله‌های تحصیلات تکمیلی رشتۀ علوم تربیتی دانشگاه تبریز و ال صمدی[3] و همکاران (2018)، محتوای پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد تعلیم‌وتربیت انجام‌شده در دانشگاه نیزوا عمان را تحلیل کردند.

به‌منظور بررسی گرایش‌های موضوعی، کافارلا[4] (2000) گرایش‌ها و موضوعات عمدۀ 2689 رسالۀ دکتری رشتۀ تکنولوژی آموزشی، رحیمی و رضایی (1387) پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و دکتری روان‌شناسی، علوم تربیتی، کتابداری و اطلاع‌رسانی، حاجی‌تبار فیروزجانی و تقی‌پور (1394) پژوهش‌های انجام‌شده در رشتۀ تکنولوژی آموزشی در ایران با هدف شناسایی وضعیت دامنۀ موضوعی، ترسیم وضع مطلوب و روشن‌کردن خلأهای موجود در این پژوهش‌ها و خسروی و همکاران (1394)، آسیب‌شناسی عدم همخوانی موضوعات پایان‌نامه‌های دورۀ کارشناسی ارشد علوم تربیتی با نیازهای جامعه را بررسی کردند. در زمینۀ بررسی روش‌شناسی پژوهش نیز پژوهشی با هدف آسیب‌شناسی روش‌شناختی پژوهش‌های انجام‌شده در حوزۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی، از سوی نبوی‌زاده (1393)، انجام شده است. 

بررسی‌ها نشان‌دهندۀ آن است که تنها سه پژوهش، پایان‌نامه‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت را به‌طور خاص بررسی کرده‌ است. کیانی (1389) در پژوهشی با هدف تبیین رویکردهای غالب روش‌شناختی پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت و توصیف روش‌شناختی رساله‌های دکتری، به این نتیجه دست یافت که رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در ایران ازلحاظ روش‌شناختی در وضعیت نامطلوب قرار دارد. دو پژوهش دیگر، رساله‌ها را از منظری خاص یعنی کاربرد مؤلفه‌های تفکر انتقادی (پاپازاده و همکاران، 1394) و بومی‌سازی (مغفوری و همکاران، 1399) تحلیل کرد و به بررسی گرایش‌های موضوعی پایان‌نامه‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در هیچ پژوهشی توجه نشده است؛ درنتیجه پژوهشی انجام نشده است که رساله‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت را از ابعاد گرایش‌های موضوعی و روش پژوهش، آن هم با نگاهی نقادانه تحلیل کند. بر همین اساس، این پژوهش در پی ارزیابی رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه شیراز از این منظر است.

 

 

روش پژوهش

رویکرد پژوهش حاضر، کیفی و با روش تحلیل محتوا انجام شده است. براساس تقسیم‌بندی‌ که میرینگ[5] (2000) از روش‌های تحلیل محتوا ارائه کرده است، تحلیل محتوا به سه شکل کمی، کیفی قیاسی و کیفی استقرایی انجام می‌شود. در الگوی استقرایی، پژوهشگر خود به استخراج مؤلفه‌ها اقدام می‌کند. کاربرد الگوی قیاسی بر مبنای مؤلفه‌های ازپیش‌تعیین‌شده صورت می‌گیرد که به‌طور نظری استخراج شده‌ است. برای انجام این پژوهش، از روش تحلیل محتوای کیفی استقرایی و قیاسی بهره گرفته شد. به بیان دقیق‌تر، برای دستیابی به گرایش‌های موضوعی و روش‌های پژوهش، از روش استقرایی و برای مشخص‌کردن رویکردهای پژوهش، از روش قیاسی استفاده شد. به این صورت که قسمت‌های عنوان، چکیده، مقدمه، روش پژوهش و بحث و نتیجه‌گیری مطالعه و موضوع رساله‌ها و روش‌های پژوهش مورد استفادۀ آنها، مشخص و تحلیل شد؛ همچنین رویکرد پژوهشی رساله‌ها، بر مبنای تقسیم‌بندی بهشتی (1386) و باقری (1389)، مشخص شد. این سه رویکرد عبارت است از: قیاسی یا استنتاجی، تحلیلی و مابعد تحلیلی.

نمونۀ پژوهش: نمونۀ این پژوهش، کلیۀ رساله‌های دکتری دانشگاه شیراز از ابتدا تا سال 1399 است. علت انتخاب دانشگاه شیراز، مشغو‌ل‌بودن نگارندگان مقاله در این دانشگاه با عنوان عضو هیئت‌علمی و دانشجو بوده است. در دانشگاه شیراز سال 1376، به همت دکتر سید علی اکبر حسینی، دورۀ دکتری رشتۀ تاریخ و فلسفۀ تعلیم‌وتربیت با گرایش تعلیم‌وتربیت اسلامی، با پذیرش اولین گروه دانشجویان، فعالیت خود را در بخش مبانی تعلیم‌وتربیت دانشکدۀ علوم تربیتی و روان‌شناسی آغاز کرد (سایت دانشگاه شیراز). مرتضی خسرونژاد اولین دانش‌آموختۀ دورۀ دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز است که در سال 1381، از رسالۀ دکتری خود با عنوان تدوین فلسفۀ ادبیات کودک، دفاع کرد و تاکنون 28 دانش آموختۀ دیگر، حاصل سال‌ها فعالیت آموزشی و پژوهشی خود را در قالب رسالۀ دکتری به جامعۀ علمی و دانشگاهی عرضه کرده‌اند.

با جستجو در سایت کتابخانۀ دانشگاه شیراز، 29 رسالۀ دکتری شناسایی و همۀ این رساله‌ها بررسی و تحلیل شدند. فایل تمام متن و چکیدۀ آنها نیز با مراجعه به کتابخانۀ دانشگاه شیراز و سایت ایرانداک و مراجعۀ مستقیم به خود پژوهشگران، در دسترس پژوهشگر قرار گرفت.

 

یافته‌های پژوهش

سؤال اول- گرایش‌های موضوعی و مضمون‌های اساسی بررسی‌شده در رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز چه بوده و رساله‌ها چه روندی را در طول زمان از این منظر طی کرده‌ است؟

برای پاسخگویی به پرسش اول پژوهش، 29 رسالۀ دفاع‌شدۀ رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز تحلیل و گرایش‌های موضوعی آنها مشخص شد که در جدول (1) آمده است.

 

 

جدول 1. موضوعات رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز[6]

ردیف

موضوع

تعداد

تعدادکل

1

تعلیم‌وتربیت دینی/ اسلامی

تدوین نظام تعلیم‌وتربیت اسلامی بر مبنای یک مفهوم/ فلسفه

4

 

 

 

 

9

روان درمانی اسلامی

1

تربیت شهروندی در رویکردهای اسلامی

1

تربیت معنوی در رویکردهای اسلامی

1

تربیت دینی از دیدگاه کانت

1

کثرت‌گرایی دینی از منظر عرفان

1

2

تعلیم‌وتربیت رسمی ایران

تربیت معلم ایران

2

 

 

6

عقلانیت در تعلیم‌وتربیت ایران

1

کثرت‌گرایی در تعلیم‌وتربیت ایران

1

تعلیم‌وتربیت ایران از منظر بازسازی اجتماعی

1

سند تحول بنیادین

1

3

جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت

جامعه‌پذیری در کتاب‌های درسی

1

 

4

آسیب‌های اجتماعی نوجوانان

1

تعلیم‌وتربیت ایران از منظر بازسازی اجتماعی

1

هویت

1

4

فلسفۀ علم

فلسفۀ علم در کتاب‌های درسی

1

2

ماهیت علم از دیدگاه معلمان و کتاب‌های درسی

1

5

آموزش صلح

تدوین نظریۀ تربیتی صلح‌محور

1

2

فلسفۀ میان ‌فرهنگی و آموزش صلح

1

6

فلسفه برای کودکان

آموزش منطق به نوجوانان

1

2

چندصدایی در فلسفه برای نوجوانان

1

7

تربیت اخلاقی

تدوین الگوی تربیت اخلاقی

2

8

ادبیات کودک

تدوین نظریه ادبیات کودک

1

9

فلسفۀ روان‌شناسی

روان‌درمانی اسلامی

1

10

مربیان تعلیم‌وتربیت

مربیان تعلیم‌وتربیت ایران

1

11

 آموزش هنر

زیبایی‌شناسی کودکان

1

 

همان‌گونه که در جدول (1) مشاهده می‌شود، گرایش‌های موضوعی موردبررسی در رساله‌های دکتری دانشگاه شیراز عبارت است از: تعلیم‌وتربیت دینی/ اسلامی، تعلیم‌وتربیت رسمی ایران، جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت، فلسفۀ علم، تربیت اخلاقی، فلسفه برای کودکان، آموزش صلح، فلسفۀ روان‌شناسی، ادبیات کودک، مربیان تعلیم‌وتربیت و آموزش هنر.

تربیت دینی و به‌صورت خاص، تربیت اسلامی، موضوعی است که بیش از سایر موضوعات به آن توجه شده است؛ به‌ویژه در سال‌های اول که هدف در رساله‌ها، تدوین نظامی برای تعلیم‌وتربیت اسلامی بوده است. در شکل (1) و (2) موضوعات رساله‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز به تفکیک دو دهۀ 80 و 90 آمده است. سپس روندی بررسی شده که رساله‌ها در این دو دهه طی کرده‌ و تغییراتی که داشته‌ است.

 

شکل 1. موضوعات رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دهۀ 80

 

شکل 2. موضوعات رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دهۀ 90

 

بر مبنای یافته‌های پژوهش، از بین 29 رسالۀ انجام‌شده، 9 رساله در دهۀ 80 و 20 رساله در دهۀ 90 صورت گرفته است. تعلیم‌وتربیت دینی/ اسلامی، جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت، فلسفۀ علم، ادبیات کودک، مربیان تعلیم‌وتربیت و تربیت اخلاقی، موضوعات رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دهۀ 80 بوده است. تعلیم‌وتربیت رسمی ایران، تربیت دینی/ اسلامی، جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت، آموزش صلح، فلسفۀ علم، فلسفۀ روان‌شناسی، تربیت اخلاقی، آموزش هنر و فلسفه برای کودکان، گرایش‌های موضوعی است که در 20 رسالۀ انتشاریافته در دهۀ 90 بررسی شده‌ است. در ادامه، گرایش‌های موضوعی به‌دست‌آمده بررسی می‌شود:

ادبیات کودک: اولین رسالۀ دفاع‌شده در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، با هدف تدوین نظریۀ ادبیات کودک در سال 1381 انجام شده است. موضوعی جدید که در برهۀ زمانی مشخص، توجه به آن در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بی‌سابقه بوده است. پژوهشی که نقطۀ شروع تأسیس مرکز پژوهش‌های ادبیات کودک و در پی آن رشتۀ ادبیات کودک در ایران است.

تعلیم‌وتربیت دینی/ اسلامی: در این حوزۀ موضوعی، 9 رساله انجام شده است که 4 رساله مربوط به دهۀ 80 و 5 رساله مربوط به دهۀ 90 است. درحقیقت، موضوعی که توجه بیشتر دانشجویان دکتری دهۀ 80 را به خود جلب کرده، تعلیم‌وتربیت اسلامی است. از مجموع رساله‌های انجام‌شده در این دهه، به‌طور تقریبی نیمی در حوزۀ تعلیم‌وتربیت اسلامی انجام شده است. رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه شیراز در مقطع دکتری، با گرایش تعلیم‌وتربیت اسلامی کار خود را آغاز کرده است؛ بنابراین در سال‌های ابتدایی راه‌اندازی مقطع دکتری، انجام رساله‌هایی در این حوزه، طبیعی به نظر می‌رسد. 

تدوین فلسفۀ تربیت اسلامی بر مبنای فطرت و تدوین نظام تعلیم‌وتربیت اسلامی بر مبنای انسان‌شناسی اسلامی، هدف دو رسالۀ اول در حوزۀ تعلیم‌وتربیت اسلامی است که در سال 1383 تدوین شده است. استخراج اصول، اهداف و روش‌های تربیت بر مبنای نظریۀ حرکت جوهری ملاصدرا و تدوین نظریۀ فطری ایمان و استخراج مبانی، اصول، روش‌ها و هدف غایی تربیت، هدف دو رسالۀ دیگر این حوزه می‌باشد که در سال 1388 تدوین شده‌ است. مبنای استخراج عناصر تعلیم‌وتربیت اسلامی در این رساله‌ها، قرآن و روایات معصومین و آثار متفکران اسلامی به‌ویژه ملاصدرا، مطهری، طباطبایی، قطب و باقری است. درمجموع در هر چهار رساله، هدف، تدوین الگوی تعلیم‌وتربیت اسلامی بوده‌ است.

در دهۀ 90، چهار رساله در حوزۀ تعلیم‌وتربیت اسلامی انجام شده است. اولین رساله، در پی استخراج ساختار مشاوره و روان‌درمانی نظریۀ اشراق با هدف تدوین یک نظریۀ بومی در این حوزه است. با توجه به اینکه مشاوره در ایران به‌طور معمول بر مبنای نظریه‌های روان‌شناسی غیربومی است، این رساله به‌نوعی نوآوری محسوب می‌شود.  

امکان تحقق تربیت شهروندی در رویکردهای اسلامی، موضوع دومین رسالۀ دهۀ دوم است. تربیت شهروندی، یکی از موضوعات و به عبارت بهتر یکی از نیازهای مطرح در دنیای امروز است. این رساله به‌خوبی با بررسی مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسیِ سه رویکرد (سنت‌گرایی اسلامی، روشنفکری دینی و بنیادگرایی)، امکان گفتگوی دین و شهروندی مدرن را تحلیل کرده است. با توجه به موضوع پژوهش، آنچه جای خالی آن در این رساله احساس می‌شود، بررسی تربیت شهروندی در آموزش‌وپرورش ایران از منظر این رویکردهای دینی و راهکارهای دین برای تربیت شهروندی است.

رسالۀ سوم، تربیت معنوی و دلالت‌های تربیتی آن را بر مبنای سنت‌گرایی نصر بررسی کرده است. در این رساله، که سال 1397 تدوین شده است، با استخراج اهداف، اصول، محتوا، ارزشیابی و ویژگی‌های معلم و مربی در دیدگاه نصر، هدف، رویکردی در تربیت معنوی است. آخرین رساله در حوزۀ تربیت اسلامی، با هدف فهم کثرت‌گرایی دینی از دیدگاه عرفانی ابن عربی و استنتاج دلالت‌های آن در تربیتی دینی انجام شده است.

درمجموع بررسی رساله‌های حوزۀ تعلیم‌وتربیت اسلامی نشان‌دهندۀ آن است که تدوین الگوی تعلیم‌وتربیت اسلامی برمبنای مفاهیم یا رویکردهای اسلامی، موضوعی است که پژوهشگران در دهۀ اول به آن توجه کرده‌اند. پژوهشگران به‌دنبال استخراج مبانی، اصول، اهداف و روش‌های تربیت از مفاهیم و رویکردهای مختلف اسلامی بوده‌اند. این رساله‌ها بیشتر نظری بوده و گرایش پژوهشگران به‌سمت تدوین الگو یا نظریه بوده است. درحقیقت، در دورۀ اول یعنی در چهار رسالۀ اول، به‌صراحت از ساخت و تدوین نظریه نام برده شده است و آن‌گونه که از عنوان رساله‌ها نیز برمی‌آید، موضوعات، کلی است.

در دهۀ 90 نیز بحث تربیت و استفاده از دیدگاه‌های دینی در رساله‌ها مطرح است؛ اما مبنای آنها، اندیشه‌های کلاسیک اسلامی و ارائۀ نظامی برای تعلیم‌وتربیت اسلامی نبوده‌، بلکه نگاه نواندیشی دینی غلبۀ بیشتری داشته است؛ همچنین موضوعات جزئی‌تر شده‌ است و رساله‌ها در پی تدوین یک نظام نیست، بلکه مسئله‌ای خاص را مدنظر داشته و موضوعات جدید را با نگاهی دینی بررسی کرده‌ است؛ برای مثال، تربیت شهروندی یا تربیت معنوی از نگاه دینی، کثرت‌گرایی دینی و روان‌درمانی اسلامی.

ورود دین به جامعه و نقش آن در مسائل مبتلا به آن، موضوعی است که در رساله‌های دهۀ 90 دیده می‌شود. یکی از رسالت‌های پژوهش‌های دانشگاهی، توجه به مسائل روز جامعه و حرکت برای رفع مشکلات است. به نظر می‌رسد این نگاه و درحقیقت، دغدغۀ توجه به مسائل جاری بشر در رساله‌های دهۀ 90 وجود دارد. در همین راستا، در رساله‌های این دهه، به کارکرد اجتماعی دین و ارتباط آن با موضوعات و چالش‌های جامعه تا حدی توجه شده یا به عبارت بهتر، رساله‌ها به این سمت در حرکت است.

تعلیم‌وتربیت رسمی ایران: براساس تحلیل‌های صورت‌گرفته در شش رساله، به تعلیم‌وتربیت رسمی ایران توجه شده که همه در دهۀ 90 انجام شده است. اولین رساله، عقلانیت را در تعلیم‌وتربیت ایران با دو سند مهم تعلیم‌وتربیت ایران یعنی «طرح کلیات نظام آموزش‌وپرورش ایران» و «سند برنامۀ درسی ملی» تحلیل کرده است. این اثر، اولین گام برای بررسی اسناد نظام تعلیم‌وتربیت ایران است. اسناد تعلیم‌وتربیت ایران در سه رسالۀ دیگر نیز بررسی شده است. از میان شش رسالۀ گفته‌شده، دو رساله، سند تحول بنیادین را تحلیل کرد. بررسی چالش‌های تعلیم‌وتربیت ایران از دیدگاه رویکرد بازسازی اجتماعی، هدف یکی از این رساله‌ها بوده که سند تحول بنیادین را به‌عنوان یکی از اسناد در کنار اسناد دیگر تحلیل کرده و رسالۀ دوم به‌صورت مستقیم‌تر و با هدف واکاوی و نقد سند تحول بنیادین صورت گرفته است. در رسالۀ آخر که با هدف بررسی چندصدایی در تعلیم‌وتربیت رسمی ایران انجام شده، «مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم‌وتربیت جمهوری اسلامی»، یکی از اسناد موردبررسی است.  

در سال‌های اخیر، سند تحول بنیادین از موضوعات مطرح در نظام تعلیم‌وتربیت بوده و به اشکال مختلف همچون انجام کارهای پژوهشی، برگزاری نشست‌ها و کارگاه‌هایی در سطح دانشگاه، آموزش‌‌وپرورش و ... توجه شده است. به نظر می‌رسد اکنون زمان آن رسیده است که به این مسئله از زوایای دیگری توجه شود. گفتنی است نقد این موضوع، در راستای کیفیت‌بخشی آن مفید است.

بحث تربیت معلم یکی از چالش‌های اساسی پیش روی تعلیم‌وتربیت ایران است که در دو رساله به آن توجه شد. گفته می‌شود که بعد از گذشت یک دهه از تأسیس دانشگاه فرهنگیان، بررسی آن از ابعاد مختلف، ضرورت داشته باشد و به این مهم در رسالۀ «واکاوی دانشگاه فرهنگیان با تأکید بر اهداف، برنامۀ درسی و گزینش نیروی انسانی» توجه شده است. مبانی فلسفی تربیت معلم بر مبنای فلسفۀ تعلیم‌وتربیت ایران موضوع رسالۀ دیگری در این حوزه است.

درمجموع در رساله‌هایی که در حوزۀ تعلیم‌وتربیت رسمی ایران انجام شده است، ارتباط پژوهش‌های دانشگاهی با مسائل روز تعلیم‌وتربیت دیده می‌شود و به موضوعات مطرح در جامعه توجه شده است؛ برای مثال، سند تحول بنیادین و تربیت معلم از مسائل مطرح در سال‌های اخیر است که لزوم توجه به آنها ضرورت دارد. با وجود این، انجام پژوهش‌های بیشتر و متنوع‌تر در رابطه با چالش‌های تعلیم‌وتربیت ایران به‌ویژه بحث نیروی انسانی و تربیت پیشنهاد می‌شود.

جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت: بررسی مؤلفه‌های جامعه‌پذیری در کتاب‌های دورۀ ابتدایی، مفهوم‌پردازی هویت و هویت‌یابی در تعلیم‌وتربیت با بهره‌گیری از این مفهوم‌پردازی، فهم آسیب‌های اجتماعی نوجوانان و مسئولیت نظام تعلیم‌وتربیت در این زمینه، اهداف رساله‌های صورت‌گرفته در این حوزه است. رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز مبانی اجتماعی را از مبانی فلسفی جدا نمی‌داند واین نگاه با توجه به موضوعات جامعه‌شناسی نمود پیدا کرده است.

فلسفۀ علم: اولین رساله در حوزۀ فلسفۀ علم، به نقد و بررسی کتاب‌های علوم تجربی دورۀ راهنمایی از منظر فلسفه علم و ارائۀ الگو برای تدوین این کتاب‌ها توجه کرده است. بررسی رویکرد معلمان فیزیک و کتاب‌های راهنمای معلم به ماهیت علم، هدف رسالۀ دوم است. این دو رساله، که یکی در دهۀ80 و دیگری در دهۀ 90 انجام شده، در امتداد هم  و پژوهشگر رسالۀ اول، اسناد راهنمای رسالۀ دوم است. این پیوستگی، گامی مهم در شکل‌گیری یک گرایش پژوهشی مشخص و غنای آن است.   

تربیت اخلاقی: تربیت اخلاقی در همۀ دوره‌ها، یکی از مسائل مهم اجتماعی به‌ویژه در حوزۀ تعلیم‌وتربیت بوده و دو رساله در دانشگاه شیراز به این موضوع توجه کرده‌ است. این رساله‌ها، در پی تدوین الگوی تربیت اخلاقی بر مبنای نظریه‌های روان‌شناسی و اسلامی بود. بررسی رویکردهای تربیت اخلاقی معاصر یعنی تربیت منش، تبیین ارزش‌ها، شناختی رشدی، اسلام و همچنین ارائۀ الگویی برای تربیت اخلاقی در دورۀ دبستان بر مبنای این رویکردها، هدف اولین رساله در حوزۀ تربیت اخلاقی بوده که در دهۀ 80 تدوین شده است. درحقیقت، پژوهشگر با تحلیل این رویکردها به استخراج اهداف، محتوا، روش‌های یاددهی- یادگیری، نقش معلم و دانش‌آموز در تربیت اخلاقی توجه کرده است. رسالۀ دوم، که با فاصلۀ هشت سال از رسالۀ اول ارائه شده، به‌دنبال تدوین الگوی تربیت اخلاقی بر مبنای مفهوم خود از منظر رویکرد شناختی تحولی و عرفان اسلامی بوده است.

نظر به اهمیت تربیت اخلاقی در تعلیم‌وتربیت، توجه به چالش‌های اخلاقی تعلیم‌وتربیت، امروزه موضوعی است که جای خالی آن در رساله‌ها احساس می‌شود.  

آموزش صلح: آموزش صلح، یکی از موضوعات مطرح در دنیای امروز است که در دو رساله به آنها توجه شده است. رسالۀ اول، در پی تدوین نظریۀ تربیتی صلح‌محور و ارائۀ سرفصل برنامۀ درسی آموزش پیش‌دبستان بر مبنای آن است. از آنجا که در این رساله به‌صورت دقیق قسمت‌های مختلف یک برنامۀ درسی صلح‌محور بیان شده، این پژوهش وارد حوزۀ عمل تعلیم‌وتربیت شده است؛ همچنین کاری نو با ساختار و ادبیاتی متفاوت از ساختار و نگارش مرسوم رساله‌های فلسفۀ تعلیم‌وتربیت است که از سویی، در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت نوآوری و از سوی دیگر، نقد می‌شود. رسالۀ دوم در حوزۀ آموزش صلح، به ره‌آوردهای فلسفۀ میان‌فرهنگی برای آموزش صلح توجه کرده است. در این پژوهش نیز به تدوین یک برنامۀ درسی صلح‌محور بر مبنای فلسفۀ میان‌فرهنگی یعنی ارائۀ اهداف، محتوا، رویکردهای یاددهی- یادگیری و رویکردهای ارزشیابی توجه شده است. درحقیقت، هر دو رساله، یکی با بررسی هنر و دیگری فرهنگ، تدوین برنامۀ درسی صلح‌محور را هدف خود قرار داده است.

فلسفه برای کودکان: فلسفه برای کودکان، موضوعی است که از دهۀ 70 در ایران مطرح شد و در دو دهۀ اخیر، پژوهشگران و متولیان تعلیم‌وتربیت به اشکال مختلف آن توجه کرده‌اند. در کنار همۀ فعالیت‌های انجام‌شده به شیوۀ نظری و عملی، تصویب رشتۀ کارشناسی فلسفه برای کودکان به‌عنوان یکی ازگرایش‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه شیراز و خوارزمی، نشان از اهمیت این برنامه در ایران دارد.

در دانشگاه شیراز، دو رساله در حوزۀ فلسفه برای کودکان انجام شده که هر دو در دهۀ 90 صورت گرفته‌ است. رسالۀ اول، با هدف آموزش منطق به نوجوانان که با الهام از روش‌های آموزش فلسفه به کودکان به طراحی محتوا و روش‌های آموزش منطق به نوجوانان توجه و دومی، امکان تحقق تفکر چندصدایی را در حلقۀ کندوکاو فسلفه برای نوجوانان بررسی کرده است. در این پژوهش، از مفهوم چندصدایی باختین به‌عنوان مبنای نظری کار خود استفاده شده است و ترکیب دو موضوعِ موردتوجه جامعۀ علمی، یعنی چندصدایی و فلسفه برای کودکان مشاهده می‌شود. درحقیقت، از منظر جدیدی به فلسفه برای کودکان توجه و برای اولین بار مفهوم چندصدایی، که مفهومی در نقد ادبی است، در حوزۀ فلسفه برای کودکان با تمرکز بر نوجوانان، وارد شده است.

با توجه به اینکه سه دهه از ورود فلسفه برای کودکان در ایران می‌گذرد، هنوز رویکرد غالب پژوهش، لیپمنی است؛ درنتیجه این رساله با رویکردی متفاوت، نوعی نوآوری به حساب می‌آید.

از طرفی دیگر، بررسی پژوهش‌های انجام‌شده در حوزۀ فلسفه برای کودکان در ایران، نشان‌دهندۀ آن است که نمونۀ بیشتر پژوهش‌ها، به‌ویژه پژوهش‌هایی که اثربخشی برنامه را بررسی کرده‌ است، کودکان بودند؛ در حالی که هدف در این دو رساله، نوجوانان بودند. گفتنی است به فلسفه برای نوجوانان در سطح جهان نیز کمتر توجه شده است.

همان‌گونه که ذکر شد، گرایش موضوعی تعدادی از رساله‌ها، جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت، فلسفۀ علم، ادبیات کودک، فسلفۀ روان‌شناسی و آموزش هنر بوده است که این مسئله نشان از بینارشته‌ای‌بودن رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دارد. مسئله‌ای که از طرفی پویایی رشته را موجب می‌شود و امکان انجام پژوهش را برای علاقه‌های مختلف پژوهشی فراهم می‌کند و از طرف دیگر، در صورت ادامه‌یافتن باعث پراکندگی می‌شود.

درمجموع گذر از دهۀ 80 و بررسی موضوعات رساله‌ها در دهۀ 90، نشان از آن دارد که با در نظر گرفتن تعداد بیشتر رساله‌های صورت‌گرفته در دهۀ 90 نسبت‌‌به دهۀ 80، تنوع موضوعات در دهۀ 90 بیشتر است و تکرار در آنها کمتر دیده می‌شود. در این دهه، توجه به موضوعات روز و مبتلابه جامعه نسبت‌به دهۀ 80 بیشتر به چشم می‌خورد؛ آموزش صلح، چندصدایی، هویت و تربیت شهروندی، ازجمله موضوعاتی است که در سال‌های اخیر در جامعۀ ما و دنیا به آن توجه شده و رساله‌ها نیز به این موضوعات ورود کرده‌ است. تعلیم‌وتربیت رسمی ایران، موضوعی است که در دهۀ 90 به آن توجه شده و در کنار تعلیم‌وتربیت اسلامی، بیشترین فراوانی را داشته است؛ همچنین دید کل‌نگرانۀ دهۀ قبل تغییری به‌سمت نگاه جزءنگرانه داشته و این در موضوعات مشهود است. درحقیقت، در دورۀ دوم به جای کلی‌گویی، تمرکز روی یک موضوع خاص بوده است.

در بررسی رساله‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، نکته‌ای که جای تأمل دارد و به‌طور معمول بحث‌برانگیز است، بررسی این مسئله است که آیا جنبۀ فلسفی رساله‌ها غالب است یا تربیتی. درحقیقت به این معنا که آیا موضوع خاص تربیتی را در نظر داشته‌ و حول بررسی آن موضوع شکل گرفته‌ است یا اینکه بار فلسفی دارد و به‌دنبال پاسخ‌گویی به مسئلۀ خاص تعلیم‌وتربیتی نبوده‌ است. نگاهی به رساله‌های دکتری دانشگاه شیراز نشان از آن دارد که دربارۀ برخی از رساله‌ها به راحتی این تقسیم‌بندی انجام نمی‌شود و برخی به هر دو جنبه توجه داشته‌ است. پس در کنار نگاه فلسفی و تربیتی، نگاه سومی وجود دارد که هر دو جنبه را در نظر داشته است. پیوستاری در نظر گرفته می‌شود که یک سر آن جنبۀ فلسفی دارد، سر دیگر، جنبۀ تربیتی دارد و رساله‌هایی است که ما بین این دو قرار می‌گیرد.

بررسی رساله‌ها از این منظر نشان‌دهندۀ آن است که در دهۀ اول، بیشتر رساله‌ها در دستۀ اول قرار می‌گیرد؛ یعنی توجه به ساحت فسلفی فلسفۀ تعلیم‌وتربیت به‌ویژه فسلفۀ اسلامی بیشتر بوده و به‌دنبال بررسی یک موضوع خاص تعلیم‌وتربیتی نبوده‌ است. در دهۀ دوم، توجه به مسئلۀ خاص تعلیم‌وتربیتی بیشتر بوده و رساله‌هایی تدوین شده‌ که شاید تعهد فلسفی چندانی هم نداشته‌ است و در برخی از آنها اگر به عنوان رساله، بدون دانستن رشتۀ پژوهشگر توجه شود، به‌راحتی مربوط به رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانسته نمی‌شود؛ همچنین در دهۀ دوم به‌طور تقریبی نیمی از رساله‌ها، علاوه بر داشتن دغدغۀ تربیتی، با نگاه فلسفی خاصی انجام شده‌ است. بر همین اساس گفته می‌شود در دهۀ دوم، تعداد رساله‌های فقط فلسفی نسبت‌به دو دستۀ دیگر اندک است. درمجموع در رساله‌های دانشگاه شیراز، جنبۀ تربیتی رساله‌ها بر جنبۀ فلسفی غالب است. در 13 رساله، تأکید بر ساحت فلسفی فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بیشتر بوده و 16 رساله با غلبۀ جنبۀ تربیتی انجام شده است.

در همین راستا، مسئلۀ مهم دیگر، که برای نگارندگان مقاله اهمیت داشته، بررسی بومی‌گرایی در رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز است؛ یعنی میزان توجه به فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بومی یا بومی‌سازی نظریه‌های وارداتی.

زمانی که بحث از فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بومی می‌شود، منظور، زیست‌بوم ایران است و از آنجایی که خصیصۀ ‌بودن با اسلامی‌بودن گره خورده است، فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در ایران رنگ‌وبوی اسلامی دارد. همان‌گونه که باقری نیز معتقد است، زمانی که بومی‌کردن در ایران مطرح می‌شود، زیست‌بوم، ایرانی است و فرهنگ آن جنبۀ اسلامی دارد. درحقیقت، اندیشه و فرهنگ ایرانی چون تاروپودی در هم تنیده‌اند و هویت انسان‌ها را تشکیل می‌دهد. در هر رگه‌ای از میراث انسان‌ها، خواه ادبیات، تاریخ و نظیر آن، این دو رشتۀ اسلامی و ایرانی به هم گره خورده‌ است؛ بنابراین بدون توجه به هر یک از این دو بعد، فلسفۀ تعلیم‌وتربیتی متناسب با کشور فراهم نمی‌شود (باقری، 1391: 12). پس زمانی که از فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بومی در ایران سخن به میان می‌آید، فلسفۀ تعلیم‌وتربیت ایرانی- اسلامی نامیده می‌شود؛ اما این بدان معنا نیست که بومی و اسلامی‌بودن یکی است، بلکه گاه اسلامی‌ و ایرانی‌بودن با هم تلاقی دارد و گاهی اسلامی از ایرانی جدا می‌شوند و فراتر از زیست‌بوم ایران است. 

 بررسی‌ها نشان از آن دارد که مانند مسئلۀ قبل، در رساله‌ها به‌راحتی دسته‌‌بندی و گستت ایجاد نمی‌شود. درحقیقت، دید صفر و یکی باید کنار گذاشته و پیوستاری نگاه شود. از یک سو، رساله‌هایی مدنظر است که به‌طور کامل متکی بر فرهنگ بومی و زیست‌بوم ایران است یا مسائل خاص آموزش‌وپرورش ایران را بررسی کرده‌ است. از طرف دیگر، رساله‌هایی متکی بر فلسفۀ غرب یا اسلامی است که در هر جایی صورت می‌گیرد. رساله‌هایی مابین این دو قرار دارد و هر دو وجه را در نظر داشته‌ است؛ اکنون عناصر فلسفۀ غربی یا وجه بومی در آنها بیشتر است؛ یعنی هم به زیست‌بوم ایران یا مشکلات و مسائل آموزش‌وپرورش ایران توجه دارد و هم به تجربه‌های جهانی با غلبۀ بیشتر یکی از این دو.

به‌طور خلاصه گفته می‌شود از مجموع 29 رسالۀ انجام‌شده، در 27 رساله، بومی‌گرایی دیده می‌شود. اکنون به‌طور کامل متکی بر زیست‌بوم ایران است یا هر دو وجه فلسفۀ بومی و غیربومی را مدنظر داشته‌ یا به‌دنبال بومی‌سازی نظریه‌های وارداتی خواه نظریه‌های غرب یا اسلامی بوده‌ است. از مجموع کل رساله‌های انجام‌شده، نزدیک به 40 درصد رساله‌ها با در نظر داشتن فلسفۀ اسلامی صورت گرفته و درنهایت نکتۀ جالب‌توجه اینکه در رساله‌های دکتری دانشگاه شیراز، به فلسفۀ غرب کمتر توجه شده است.

توجه رساله‌ها به چالش‌ها، مشکلات و نیازهای تعلیم‌وتربیت مسئلۀ دیگری است که در بررسی رساله‌ها به آن توجه شده است. با مطالعۀ تاریخ آموزش‌وپرورش در دهه‌های اخیر، این نکته حاصل می‌شود که آموزش‌وپرورش در ایران چندان تغییرات اساسی و بنیادی نداشته و بسیاری از چالش‌ها و مشکلات از قبل بوده است و همچنان ادامه دارد. براساس بررسی منابع، عمده‌ترین چالش‌ها و مشکلات عمدۀ تعلیم‌وتربیت در دو دهۀ اخیر، که مرتبط با فلسفۀ تعلیم‌وتربیت هستند، عبارت است از: نیروی انسانی (رشد تکنولوژی، 1390؛ شعبانی، 1396؛ احمدی مهر، 1397)، عدالت آموزشی (شعبانی، 1396؛ هاشمی، 1398)، کیفیت آموزش (طالبیان و تصدیقی، 1385؛ خلیلی، 1394)، تمرکزگرایی و نظام آموزشی متمرکز (طالبیان و تصدیقی، 1385). 

نیروی انسانی چه در بعد کمیت و جذب نیروی انسانی و چه در بعد کیفیت، توانمندی و اثربخشی معلمان و خاص‌تر تربیت معلم و آموزش نیروی انسانی، یکی از چالش‌های اساسی است که در بسیاری از منابع از مقالات گرفته تا اخبار روزنامه‌ها و مصاحبه‌ها به آن اشاره شده است. در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، دو رساله به تربیت معلم توجه کرده‌ است. یکی فلسفۀ تربیت معلم را بررسی و دیگری ساختار آن را از طریق واکاوی دانشگاه فرهنگیان موردتوجه قرار داده است.

عدالت آموزشی، یکی دیگر از چالش‌های عمدۀ نظام آموزش‌وپرورش در دوره‌های مختلف است. نادیده انگاشته‌شدن خرده فرهنگ‌ها و خرده زبان‌ها در نظام آموزش‌وپرورش، یکی دیگر از چالش‌های وحدت و انسجام ملی است (شعبانی، 1396).

از ویژگی‌های نظام آموزشی ایران، تمرکزگرایی است که متأثر از سابقۀ فرهنگی، تاریخی و سیاسی کشور است. این ویژگی در کنار توجه‌نکردن به کیفیت و اثربخشی در نظام آموزشی، سد راه توسعۀ دانش و فناوری در نظام آموزشی است (طالبیان و تطبیقی، 1385).

در کنار این چالش‌ها، سند تحول بنیادین و فلسفه برای کودکان، از موضوعات مطرح در نظام تعلیم‌وتربیت ایران در دهۀ اخیر است.

سند تحول بنیادین، به‌عنوان یکی از اسناد اصلی نظام تعلیم‌وتربیت ایران، در سال 1390 به تصویب نهایی رسید. اکنون از تصویب نهایی سند تحول بنیادین یک دهه می‌گذرد و با برگزاری کارگاه‌ها و سمینارها و قرار‌گرفتن در کتابخانۀ مدارس از مرحلۀ معرفی گذشته و در فضاهایی رسمی و غیررسمی نقدهایی در بعد نظری و کاربردی‌بودن به آن وارد شده است؛ بنابراین به نظر می‌رسد توجه به آن از زوایای جدید برای بهره‌گیری عملی از آن در تعلیم‌وتربیت ضروری به نظر می‌رسد. درمجموع سه رساله، سند تحول بنیادین را بررسی کرده‌اند. یک رساله سند را به‌صورت مستقیم واکاوی و نقد کرده و در دو رسالۀ دیگر سند به‌عنوان یکی از اسناد موردبررسی قرار گرفته است.

فلسفه برای کودکان نیز یکی از مباحث مطرح در تعلیم‌وتربیت به‌ویژه در دهۀ 80 و 90 بوده است. راه‌اندازی گروه پژوهشی فلسفه و کودک، انتشار نشریۀ فلسفه و کودک، انجام فعالیت‌های پژوهشی در این حوزه همچون تألیف و ترجمۀ کتاب، مقالات و انجام طرح پژوهشی، نگارش داستان‌های فکری، برگزاری کارگاه‌های مختلف، تربیت مربی و تسهیل‌گر فلسفه برای کودکان و تصویب فلسفه برای کودکان به‌عنوان یکی از گرایش‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، نشان‌دهندۀ حضور پررنگ این موضوع در جامعه است. در دهۀ 90 با توجه ویژه به تربیت تسهیل‌گر فلسفه برای کودکان، به فضای واقعی تعلیم‌وتربیت و کلاس‌های درس بیشتر به‌عنوان فعالیتی فوق برنامه وارد شده است. بعد از گذشت سه دهه از حضور فلسفه برای کودکان در ایران، یکی از چالش‌هایی که با آن مواجه است، انجام پژوهش‌های تکراری به‌ویژه در بعد اثربخشی این برنامه است و لازم است از زوایا و رویکردهای مختلف انجام شود. در دانشگاه شیراز نیز دو رساله در این حوزه انجام شده است؛ یکی به‌صورت مستقیم به جنبش فلسفه برای کودکان توجه کرده و دیگری با الهام از آن انجام شده است و همان‌گونه که پیش‌تر ذکر شد، فلسفه به کودکاناز منظری جدید موردتوجه قرار گرفته است. با وجود این، از آنجا که دانشگاه شیراز یکی از پیشگامان راه‌اندازی رشتۀ فلسفه برای کودکان بوده و همواره در این دانشگاه، فلسفه برای کودکان یکی از موضوعات علمی و پژوهشی جدی بوده است، حضور پررنگ‌تر این حوزه در رساله‌ها پیش‌بینی می‌شود.

بررسی رساله‌های فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز نشان از آن دارد که پژوهشگران در دهۀ 90 نسبت‌به دهۀ 80 به این چالش‌ها و موضوعات، بیشتر توجه کرده‌اند. در دهۀ 80 رساله‌ها بیشتر نظری و به‌دنبال تدوین الگو است و ارتباط رساله‌ها با حوزۀ عمل و پرداختن به چالش‌ها کمتر دیده می‌شود؛ اما در دهۀ 90 توجه به موضوعات مبتلا به جامعه بیشتر دیده می‌شود. دو رساله در زمینۀ نیروی انسانی و ویژه‌تر تربیت معلم صورت گرفته است. سند تحول بنیادین در سه رساله و فلسفه برای کودکان در دو رساله بررسی شده است؛ همچنین عدالت آموزشی، کیفیت آموزشی و تمرکزگرایی چالش‌هایی است که در رساله‌ها مغفول مانده است.

درمجموع گفته می‌شود با وجود توجه بیشتر به مشکلات و مسائل تعلیم‌وتربیت ایران در دهۀ 90، میان رساله‌ها و نیازهای جامعه و به‌صورت خاص آموزش‌وپرورش شکاف وجود دارد؛ همچنین جای خالی عمل تعلیم‌وتربیت نیز در رساله‌ها مشاهده می‌شود. بررسی رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دو دهه نشان‌دهندۀ آن است که تمایل پژوهشگران بیشتر به موضوعات نظری بوده و به مسائل عملی و جاری تعلیم‌وتربیت و مسائلی کمتر توجه شده است که مربوط به نهاد آموزش‌وپرورش و عناصر آن است؛ همچنین بررسی روند طی‌شده در تحولات این رشتۀ درسی در دانشگاه‌های ایران، حاکی از آن است که تدوین برنامۀ درسی اجراشده در این رشته نیز بیشتر بر دغدغه‌های نظری استوار بوده است (شعبانی، 1396).

سؤال دوم: رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز از کدام رویکردها و روش‌های پژوهشی بهره گرفته‌ و رساله‌ها چه روندی را در طول زمان از این منظر طی کرده است؟

یکی از اهدافی که در این پژوهش دنبال می‌‌شود، بررسی رساله‌ها از منظر رویکردهای روش‌شناختی پژوهش است. بهشتی (1386)، معتقد است تحولات رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در سه مرحلۀ رویکرد سنتی یا استنتاجی، تحلیلی و پساتحلیلی بررسی می‌شود. باقری (1389) نیز در کتاب رویکردها و روش‌های پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، این سه رویکرد و روش‌های پژوهش مرتبط با آنها را مطرح کرده است.

بررسی رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز نشان از آن دارد که رویکرد رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز استنتاجی و پساتحلیلی است. رویکرد غالب رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، استنتاجی است؛ یعنی به‌دنبال استخراج دلالت‌های تربیتی از دل نظریه‌ها و دیدگاهی فسلفی یا تربیتی بوده است؛ به‌ویژه در دهۀ 80 که تدوین الگوی تعلیم‌وتربیت اسلامی موردتوجه بیشتر رساله‌ها بوده و پس از آن، رویکرد پساتحلیلی حاکم است.

درحقیقت در دهۀ 80 رویکرد غالب استنتاجی است. در دهۀ 90 نیز این رویکرد وجود دارد؛ اما رساله‌ها به‌سمت رویکرد پساتحلیلی حرکت می‌کند و در برخی از رساله‌ها پژوهشگران هر دو رویکرد را به کار گرفته‌اند.

در باب روش پژوهش باید گفت، رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در چارچوب دو طرح پژوهش کیفی و کمی-کیفی صورت گرفته است. از مجموع 29 رساله، 26 رساله در چارچوب طرح کیفی و 3 رساله در چارچوب طرح کمی-کیفی انجام شده است. در دو رسالۀ اول که در چارچوب طرح پژوهش کمی- کیفی و دهۀ 80 انجام شده است، طرح پژوهش، طرح غالب- کمتر غالب با غلبۀ طرح کمی و در سومین رساله، طرح پژوهش، آشیانه‌ای هم‌زمان و ترکیبی متوالی است. در جدول (3) روش‌های پژوهش مورداستفادۀ رساله‌ها به تفکیک کمی و کیفی آمده است.

جدول 2. روش‌های پژوهش رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز[7]

ردیف

طرح پژوهش

روش پژوهش

تعداد

درصد

 

 

 

 

 

 

1

 

 

 

 

 

کیفی

تحلیل محتوای کیفی

14

36

استنتاجی

6

15

تأویلی- تجریدی

3

7

پدیدارشناسی

2

5

تحلیل گفتمان

2

5

تحلیل فرارونده

2

5

تحلیل تأملی

2

5

اسنادی

2

5

هرمنوتیک

1

3

تحلیل مضمون

1

3

روایت پژوهی

1

3

مطالعه موردی کیفی

1

3

2

 

کمی

توصیفی

1

3

پیمایشی

2

3

 

همان‌گونه که در جدول (2) مشاهده می‌شود، تحلیل محتوای کیفی، استنتاجی، تأویلی- تجریدی، تحلیل گفتمان، پدیدارشناسی، تحلیل فرارونده، تحلیل تأملی، اسنادی، هرمنوتیک، روایت پژوهی، تحلیل مضمون و مطالعۀ موردی کیفی، روش‌های کیفی مورداستفادۀ رساله‌ها بوده است؛ همچنین در پژوهش‌هایی که در چارچوب طرح کمی- کیفی صورت گرفته‌، روش کمی مورداستفاده، پیمایشی و توصیفی بوده است.

تحلیل رساله‌ها نشان از آن دارد که تحلیل محتوای کیفی، بیش از سایر روش‌ها موردتوجه دانشجویان بوده است. از مجموع 29 رساله، 14 رساله، از این روش بهره گرفته‌اند و پس از آن، روش استنتاجی بیشتر استفاده شده است. در ادامه، روش‌های پژوهش رساله‌ها، به تفکیک دهۀ 80 و 90 آمده است.

 

شکل 3. روش پژوهش رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دهۀ 80

 

شکل 4. روش پژوهش رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در دهۀ 90

 

بررسی رساله‌ها از منظر روش پژوهش نشان از آن دارد که رساله‌های دکتری دهۀ 80، در چارچوب طرح کیفی و کمی- کیفی انجام شده است و همان‌گونه که شکل (3) نیز نشان می‌دهد، تحلیل محتوای کیفی، تحلیل گفتمان، تأویلی- تجریدی و اسنادی از روش‌های کیفی و پیمایشی و توصیفی از روش‌های کمی مورداستفادۀ پژوهشگران در این دهه است. تحلیل محتوای کیفی، روش غالب مورد‌استفادۀ پژوهشگران می‌باشد و به‌طور تقریبی نیمی از رساله‌های انجام‌شده در این دهه، از این روش استفاده کرده‌ است.

با گذر از دهۀ 80 و ورود به دهۀ 90، همانند آنچه در بررسی موضوع‌ها مشاهده شد، روش‌ها نیز متنوع‌تر شده‌ است. البته همچنان تحلیل محتوا، روش مورد‌استفادۀ بیشتر رساله‌ها بوده است؛ اما در کنار این روش، روش‌های استنتاجی، پدیدارشناسی، تحلیل تأملی، تحلیل مضمون، هرمنوتیک، روایت‌پژوهی، تحلیل گفتمان، تحلیل فرارونده نیز برای انجام رساله‌ها استفاده شده‌ است. با توجه به تنوع موضوعات، این امر طبیعی به نظر می‌رسد؛ زیرا روش پژوهش متأثر از موضوع است؛ همچنین روش‌ها در دهۀ دوم، فلسفی‌تر شده‌ است. 

یکی دیگر از تغییرات، مربوط به نحوۀ نگارش قسمت روش پژوهش رساله‌هاست. در سال‌های ابتدایی راه‌اندازی رشته و در رساله‌های اولین دوره (4،3،2،1) روش به‌عنوان بخشی از فصل اول بوده و فصل جداگانه‌ای را به خود اختصاص نداده است؛ به این صورت که در فصل مقدمه، به‌صورت کلی و کوتاه به آن اشاره شده بود و مراحل انجام کار مشخص نیست. در اواخر دهۀ اول، روش پژوهش به‌عنوان فصلی جداگانه از رساله در نظر گرفته و به‌صورت مفصل‌تر نگاشته شد؛ اما بیشتر به تشریح روش پژوهش کیفی و اینکه این روش چیست، توجه شده است. در دهۀ دوم است که روش پژوهش در قالب فصلی جداگانه و با در نظر گرفتن همۀ جزییات و عناصر پژوهش (همچون طرح پژوهش، روش جمع‌آوری داده‌ها، روش تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها، رویکرد تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها، نمونۀ پژوهش و اعتمادسازی) نگاشته می‌شود؛ با این حال، روشن‌نبودن مراحل انجام کار، مسئله‌ای است که در برخی از رساله‌های دهۀ 90 (هرچند کم)، همچنان دیده می‌شود.

نکتۀ قابل‌تأمل دیگر این است که در رساله‌های اولین دوره، روش پژوهش به‌روشنی بیان نشده است و فرق میان روش پژوهش و رویکرد تحلیل داده‌ها مشخص نیست. آنچه با عنوان روش عنوان شده، درحقیقت، چیزی است که در سال‌های بعد تحت عنوان رویکرد تجزیه‌وتحلیل داده‌ها مطرح و این مسئله در یکی از رساله‌های دهۀ 90 نیز دیده می‌شود. روش پژوهش، تحلیلی- تجریدی عنوان شده است که درحقیقت رویکرد تجزیه‌وتحلیل داده‌هاست یا در دو رساله از روش اسنادی که جمع‌آوری داده‌هاست، به‌عنوان روش پژوهش یاد شده است. بررسی‌ها نشان از آن دارد که روش به‌کارگرفته در این رساله‌ها، درحقیقت، تحلیل محتوای کیفی بوده است. درنهایت، آن‌گونه که بررسی رساله‌ها نشان می‌دهد، نمونۀ مورد بررسی در بیشتر رساله‌‌های انجام‌شده در حوزۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، اسناد است و مطالعات میدانی کمتر صورت گرفته است. 

 

بحث و نتیجه‌گیری

تربیت متخصصان توانمند در حوزۀ پژوهش یکی از اهداف عمدۀ آموزش عالی در دورۀ تحصیلات تکمیلی است؛ زیرا گامی برای تولید علم و پایان‌نامه‌های ارشد و به‌ویژه رساله‌های دکتری راهی برای دستیابی به این هدف است. از طرفی، در هر رشتۀ دانشگاهی، بررسی این برون‌داد پژوهشی از منظرهای مختلف، مسیر را هموارتر می‌کند. با توجه به اهمیت موضوع، این پژوهش در پی واکاوی رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز از منظر گرایش‌های موضوعی و روش پژوهش بوده و کوشیده است، سیر موضوعی و روش‌شناختی رساله‌ها و تغییراتی را بررسی کند که از ابتدا تاکنون داشته است. نتیجه‌های به‌دست‌آمده، در ادامه بیان شده است:

براساس یافته‌های پژوهش، تربیت اسلامی، موضوع غالب رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز است که البته با توجه به اینکه گرایش این رشته در دانشگاه شیراز، تعلیم‌وتربیت اسلامی است، دور از ذهن نیست. شایان ذکر است که این مسئله تنها مختص به دانشگاه شیراز نیست و روند دانشگاه‌های کشور در رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت بعد از انقلاب این‌گونه بوده و تعلیم‌وتربیت اسلامی به‌عنوان رشتۀ فرعی فلسفۀ تعلیم‌وتربیت لحاظ شده است (شورای عالی برنامه‌ریزی، 1379).

رساله‌های رشتۀ فلسفه تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، در ابتدا به‌دنبال تدوین الگوی تعلیم‌وتربیت اسلامی بوده‌ است؛ ولی در سال‌های اخیر نگاه نواندیشی دینی بر این رساله‌ها حاکم شده است.

با گذشت زمان و ورود به دهۀ 90، توجه رساله‌ها به موضوعات روز جامعه بیشتر شده است. توجه به این موضوع، در دهۀ دوم نسبت‌به دهه اول بیشتر است. جامعۀ ایران در سال‌های اخیر تغییراتی داشته و این مسئله بر رساله‌ها نیز اثر گذاشته است؛ برای مثال، تربیت شهروندی و آموزش صلح ازجمله موضوعات موردتوجه در سال‌های اخیر جامعه است که در تعدادی از رساله‌ها بازتاب داشته است. این فرایند، اتفاقی خوشایند و نشان‌دهندۀ این موضوع است که تولید علم، متناسب با نیازهای روز جامعه شده است.

همچنین در دهۀ دوم، رساله‌ها از نظر موضوع، متنوع‌تر و به‌روزتر شده‌ است. گفته می‌شود، یکی از مهم‌ترین عامل این تغییر، ورود استادان جدید با دغدغه‌ها و دیدگاه‌های متفاوت و نو و درنتیجه گرایش‌های پژوهشی متنوع، به بخش مبانی تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز است. آشکار است که استاد راهنما نقش زیادی در انتخاب موضوع پایان‌نامه دارد (دونالد[8] و همکاران، 1988) و همکاری استاد و دانشجو در نگارش پایان‌نامه بر این تأثیر می‌افزاید (اسدی و همکاران، 1396؛ مارشال و برنان[9]، 2006؛ کانتر[10]، 2006؛ کرستا و پک من[11]، 2005).

تنوع موضوعات از دو جهت جالب‌توجه است؛ از سویی، در رساله‌های دکتری نشان‌دهندۀ چندصدایی است و این مسئله نقطۀ قوت به حساب می‌آید و از سویی دیگر، اگر این شیوه ادامه یابد، نشان‌دهندۀ نوعی پراکندگی است و نگران‌کننده خواهد بود؛ زیرا دیگر معلوم نیست که رساله‌ها چه مسیری را طی می‌کند و هویت آکادمیک رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز بر چه پایه‌ای استوار است.

گفتنی است که تنوع موضوعات، آنگاه مفید و سازنده است که به جای پراکنده‌گویی، سیری هدفمند داشته باشد و به تولید علم خاصی منجر ‌شود؛ تولیدی که در راستای حل مسائل باشد و از نظر عملی یا نظری به بالندگی رشتۀ مدنظر کمک کند. این مطالب نشان‌دهندۀ آن است که برای رسیدن به این انسجام و هدفمندی، وجود برنامۀ پژوهشی، بسیار اهمیت می‌یابد. آن‌گونه که لاکاتوش[12] نیز معتقد است علم نتیجۀ برنامۀ پژوهشی و آنچه موجب تمایز علم و غیرعلم می‌شود، برنامۀ پژوهشی است (میلانی، 1392).

بررسی برخی از رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز نشان از نبودِ برنامۀ پژوهشی در سال‌های گذشته دارد. البته در دو سه سال اخیر، دانشگاه شیراز در سیاست‌گذاری خود، برای داشتن برنامۀ پژوهشی، بر استادان بسیار تأکید می‌کند؛ اما این طرح هم‌اکنون در مرحله تصویب است و هنوز برون‌داد آن و تأثیرش بر رساله‌ها مشخص نشده است.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چرا این برنامۀ پژوهشی در دانشگاه شیراز وجود نداشته است؟ قدمت رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه شیراز، یکی از علت‌های این مسئله است. پذیرش دانشجوی دکتری در دانشگاه شیراز از اواخر دهۀ 70 آغاز و اولین رساله در سال 1381 دفاع شد. در دهۀ 80  نیز به دلیل کم‌بودن تعداد اساتید، پذیرش دانشجو به‌صورت مرتب صورت نگرفت و در برخی سال‌ها، این دانشگاه، در مقطع دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشجویی نپذیرفت و درنتیجه تعداد رساله‌های صورت‌گرفته در این دهه، زیاد نبود و بیشتر رساله‌ها، از دهۀ 90به بعد انجام شده‌ است.

علت دیگر، به سیستم جذب دانشجو در ایران بازمی‌گردد. آنچه در دانشگاه‌های مطرح دنیا دیده می‌شود، پذیرش دانشجو با نظر اساتید و در چارچوب گرایش‌های پژوهشی آنهاست؛ اما در ایران بدین‌گونه نیست؛ پذیرش دانشجو به‌صورت متمرکز صورت می‌پذیرد و در بسیاری از مواقع، دانشجویان بدون توجه به گرایش‌های پژوهشی اساتید آن رشته دست به انتخاب می‌زنند و درنتیجه بعد از ورود، در بسیاری از موارد اساتید باید خود را به علایق پژوهشی دانشجویان نزدیک کنند یا دانشجویان ناگزیرند در چارچوب گرایش‌های پژوهشی اساتید، رسالۀ خود را به انجام برسانند. این مشکل ساختاری، مانعی بزرگ برای داشتن برنامۀ پژوهشی است. برای رفع آن، پیشنهاد می‌شود، بخش‌ها هویت پژوهشی و درنتیجه برنامۀ پژوهشی داشته باشند و پذیرش دانشجو هم براساس این برنامۀ پژوهشی صورت گیرد.

یکی دیگر از علت‌های پراکندگی موضوعات، پراکندگی برنامۀ درسی است و چون رساله‌ها و برنامه‌های درسی، با هم در پیوند است، پراکندگی برنامۀ درسی در رساله‌ها نیز نمود پیدا می‌کند. ماهیت رشته نیز یکی دیگر از دلایل پراکنده‌گویی است. در ایران، رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، دورۀ کودکی‌اش را طی می‌کند و در حال نوعی سردرگمی و شکل‌گیری است؛ همچنین فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، حالت بین‌رشته‌ای دارد و با تعلیم‌وتربیت، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی ارتباط دارد. از سوی دیگر، همچون سایر رشته‌های علوم انسانی وابسته به فرهنگ است و مهم‌تر این‌که، فلسفۀ تعلیم‌وتربیت ایران، اسلام و غرب را در بردارد و نیازمند تلفیق بین این سه بعد است. یک راه برون‌رفت از این وضعیت این است که دانشگاه‌ها هویت پژوهشی داشته باشد و هرکدام، با توجه به اهداف، اساتید، پتانسیل‌ها و ... روی یک بعد متمرکز شود؛ برای مثال، دانشگاه شیراز بر فلسفۀ تعلیم‌وتربیت ایران متمرکز شود، دانشگاه تهران  بر فلسفه غرب و ... .

با وجود تنوع موضوعات در دورۀ دوم و توجه به موضوعات به‌روز و موضوعاتی که دغدغۀ تربیتی دارد، بررسی مشکلات آموزش‌وپرورش در مقیاس منطقه‌ای و ملی با نگاهی عمیق و آسیب‌شناسانه، آن‌گونه که باید به آن توجه نشده است؛ در حالی که یکی از ضرورت‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، زمینه‌سازی برای هدایت جریان پژوهشی دانشجویان و متمرکزکردن آن بر مسائل راهبردی و محلی، منطقه‌ای و ملی است. امروزه بسیاری از پژوهش‌های در حال انجام در قالب پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت به‌روشنی به مسائل جامعه ایران ارتباط ندارد و این مهم باعث ناکارآمدی این رشته در نقش‌آفرینی محلی، منطقه‌ای و ملی شده است (شعبانی: 1396). درحقیقت، فراتر از رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، مسئلۀ همخوانی ضعیف نظام آموزش عالی ایران با نیازهای جامعه و درنتیجۀ آن، شکاف میان پژوهش‌های دانشگاهی به‌ویژه پایان‌نامه‌ها با نیازهای جامعه، یکی از چالش‌های بنیادی این نظام است (خسروی، نیلی و زمانی، 1395).

شاید به دلیل ماهیت فلسفۀ تعلیم‌وتربیت و نوظهوربودن این رشته در دنیا و به‌طور خاص‌تر ایران، این امر طبیعی به نظر برسد؛ اما به دلیل اشتغال بیشتر دانشجویان این رشته در آموزش‌وپرورش، پیش‌بینی می‌شود دغدغه‌مندی بیشتری در حوزۀ تحقیقات کاربردی، توجه به نهاد رسمی تعلیم‌وتربیت و حل مشکلات آن در ابعاد مختلف دیده شود و درنتیجه رساله‌ها سمت و سوی عملی بیشتری داشته باشد. ورود هدفمند و فعالانۀ آموزش‌وپرورش به پژوهش‌های دانشگاهی با پیشنهاد طرح‌های پژوهشی که حل مشکلات نهاد تعلیم‌وتربیت را مدنظر داشته باشد، در جهت‌گیری رساله‌ها به‌سمت موضوعات کاربردی مؤثر است.

نتیجۀ دیگری که تحلیل رساله‌ها در پی داشت، این است که در رساله‌های فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، تأکید بیشتر بر جنبۀ تربیتی است و جنبۀ فلسفی به‌ویژه فلسفۀ غرب اندکی نادیده گرفته شده است. در کنار توجه به مسائل تربیتی، که یکی از رسالت‌های این رشته است و باید کانون توجه فیلسوف تعلیم‌وتربیت باشد، باید به جنبۀ فلسفی نیز توجه شود. درحقیقت باید بین جنبۀ فلسفی و تربیتی توازنی باشد.

یکی دیگر از اهداف این پژوهش، دستیابی به رویکرد و روش پژوهش رساله‌ها بوده است. براساس یافته‌های پژوهش، رویکرد استنتاجی، رویکرد غالب و رایج روش‌شناختی پژوهش در رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز به شمار می‌آید و پس از آن، رویکرد پساتحلیلی از رویکردهای روش‌شناختی رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز است.

آنچه در روش‌شناسی پژوهش پیش‌بینی می‌شود، تناسب روش پژوهش با رویکرد پژوهش است. رساله‌های دانشگاه شیراز از این منظر در شرایط خوبی قرار دارد. در همۀ رساله‌ها به جز دو رساله، روش پژوهش در چارچوب رویکرد پژوهش است. در دو رساله روش تحلیل فرارونده عنوان شده است که در زمرۀ رویکرد تحلیلی است؛ اما درحقیقت، رویکرد رسالۀ تحلیلی نیست؛ همچنین روش غالب، تحلیل محتوای کیفی و پس از آن استنتاجی است که با توجه به اینکه رویکرد غالب استنتاجی است، منطقی به نظر می‌رسد.

آن‌گونه که یافته‌های پژوهش نشان‌دهندۀ آن است، در دورۀ دوم، روش پژوهش متنوع‌تر و فلسفی‌تر شده است؛ همچنین در شیوۀ نگارش فصل روش پژوهش، در دهۀ اول، به‌ویژه دورۀ اول، روش به‌روشنی بیان نشده و بیشتر در حد گفتن کلیات است.

گفتنی است، یکی از عوامل اثرگذار در انتخاب روش پژوهش و شیوۀ نگارش آن در رساله، همانند انتخاب موضوع، رویکرد استادان است. در ابتدای راه‌اندازی رشته، از استادانی کمک گرفته شد که پرورش‌یافتۀ رشتۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی بوده‌اند که تمایل بیشتری به روش‌های کمی دارند؛ درنتیجه نگاه کمی آنان، بر فلسفۀ تعلیم‌وتربیت نیز غالب شده است. رفته رفته، با حضور استادان جامعه‌شناسی تعلیم‌وتربیت در گروه، روش‌های کیفی مطرح شد. در سال‌های اخیر، نگاه تغییریافته و در کنار تدریس روش‌های کیفی، به روش‌های فلسفی نیز توجه می‌شود؛ همچنین معرفی کتاب رویکردها و روش‌های پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت (باقری، 1389) زمینۀ آشنایی دانشجویان را با روش‌های پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت به‌صورت خاص‌تر موجب شده و این مسئله در رساله‌ها نیز مشهود است؛ بنابراین در کنار استادان، روش‌های پژوهشی که در درس روش تحقیق مطرح و منابعی که در این زمینه معرفی می‌شود، یکی از عناصر مهم در میزان آشنایی و تسلط دانشجویان بر روش‌های پژوهش است.

با توجه به تحلیل رساله‌ها، شاید گفته شود بسیاری از رساله‌ها روش‌مند نیست یا اینکه از روش‌های فلسفی استفادۀ زیادی نکرده‌ است و جامعۀ دانشگاهی باید به این مسئله بیشتر توجه داشته باشد. 

درمجموع، براساس یافته‌های پژوهش، رساله‌های دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در گذر زمان تغییرات مثبتی هرچند اندک، از منظر تنوع موضوع‌ها و روش‌ها، توجه به مسائل روز و تعلیم‌وتربیت ایران داشته‌ است؛ اما با وجود تلاش‌هایی که برای پرداخت به موضوعات جدید انجام شده، هنوز هم از نظر توجه به ساحت فلسفی و تربیتی کاربردی، راه زیادی مانده است. همان‌گونه که پیش‌تر ذکر شد، به فلسفۀ غرب در رساله‌های دانشگاه شیراز کمتر توجه شده و هنگام بررسی فلسفه بومی، بیشتر فلسفۀ بومی قدیم مدنظر بوده است؛ همچنین با وجود اینکه در دهۀ 90 توجه به نیازها و چالش‌های تعلیم‌وتربیت بیشتر از دهۀ قبل است، ارتباط رساله‌ها با حوزۀ عمل تعلیم‌وتربیت آن‌گونه که باید نیست.

از سوی دیگر، رساله‌های رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در این سال‎ها مسیری را طی کرده است و آینده‌ای پیش رو دارد؛ آینده‌ای که پیش‌بینی می‌شود، بهتر از گذشته باشد. با توجه به آنچه بر مبنای تحلیل رساله‌ها بیان شد، رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز در سیاست‌گذاری‌های خود نمونه‌های زیر را موردتوجه قرار دهد:

گروه آموزشی فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز، برنامۀ پژوهشی و استادان رشته، هویت پژوهشی داشته باشد و هنگام جذب دانشجو به این مسئله توجه شود؛ همچنین با توجه به پراکندگی‌هایی که در برنامۀ درسیِ این رشته دیده می‌شود، لازم است، در برنامۀ درسیِ رشته بازنگری انجام شود؛ زیرا پژوهش مستقل از برنامه درسی نیست و این پراکندگی‌ها، در پژوهش‌ها نمود پیدا می‌کند.

فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، سه بعد اساسی تعلیم‌وتربیت بومی، اسلامی و غرب را در بردارد و لازم است به هر سه بعد توجه شود. در حال حاضر، ارتباط رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شیراز با دنیای فلسفه غرب اندک است؛ با فراهم‌کردن فرصت شرکت در کارگاه‌ها، کنفرانس‌ها و فرصت‌های مطالعاتی، این ارتباط تقویت می‌شود

 

 

[1]. Ylijoki

[2]. Short

[3]. Al Smadi

[4]. Caffarella

[5]. Mayring

[6]. برخی از رساله‌ها در دو دستۀ موضوعی قرار گرفته است.

[7]. در برخی از رساله‌ها بیش از یک روش پژوهش استفاده شده است.

[8]. Donald

[9]. Marsahall & Brennan

[10]. Kanter

[11]. Crosta & Packman

[12]. Lakatos

احمدی مهر، نصرالله. (1397). مشکلات تعلیم‌وتربیت ایران. روزنامۀ اطلاعات، 270.
اسدی، علی و همکاران (1396). عامل‌های مؤثر بر انتخاب استاد راهنما از دیدگاه دانشجویان دانشکدۀ اقتصاد و توسعۀ کشاورزی دانشگاه تهران. پژوهش مدیریت آموزش کشاورزی، 42، 73-59.
اکرمی، روح‌انگیز. (1371). ارزیابی پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد کتابداری از نظر کاربرد روش‌های تحقیق در آنها از سال 1355- 1370 در سه دانشگاه تهران، شیراز و علوم پزشکی ایران، پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم پزشکی ایران.
باقری، خسرو. (1391). بومی‌سازی و توجه به علوم بومی، راه‌های توسعۀ علوم انسانی. جشنوارۀ بینالمللی فارابی، ویژۀ تحقیقات علوم انسانی و اسلامی.
باقری، خسرو. (1389). رویکردها و روش‌های پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت. تهران: پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
بهزادی، حسن و داورپناه، محمدرضا. (1389). بررسی تجربۀ پژوهشی دانشجویان دکتری دانشگاه فردوسی مشهد و عوامل مؤثر بر آن. نامۀ آموزش عالی، 10، 100-77.
بهشتی، سعید. (1386). زمینهای برای بازشناسی و نقادی فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در جهان غرب. تهران: اطلاعات. 
پاپازاده، مریم و همکاران (1394). تحلیل محتوای پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و دکتری رشتۀ تاریخ و فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه شهید چمران از نظر کاربست مؤلفه‌های تفکر انتقادی پیتر فسیونه. علوم تربیتی، 22(2), 172-147.‎
حاجی تبار فیروزجانی، محسن. و تقی پور، کیومرث. (1394). تحلیل موضوعی پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد رشتۀ تکنولوژی آموزشی در ایران: شناسایی فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب. روان‌شناسی تربیتی، 38 (11)، 30-1.
خسروی، مهوش و همکاران (1394). شناسایی موانع ایجاد همخوانی بین موضوعات پایان‌نامه‌های دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ علوم تربیتی با نیازهای جامعه از نظر اعضای هیئت علمی، نامۀ آموزش عالی، 103-83.
خلیلی، مهدی. (1394). آسیب‌شناسی تاریخی آموزش‌و‌پرورش. پایگاه خبری- تحلیلی صدای معلم (https://sedayemoallem.ir). تاریخ بازیابی: 3/2/1401.
دیانی، محمدحسین. (1378). پایان‌نامۀ گنج رهاشده. کتابداری و اطلاعرسانی، 8، 16-1.
رحیمی، محسن. (1387). گزارش ارزیابی درونی گروه فلسفۀ تعلیم‌وتربیت دانشگاه تهران. دانشگاه تهران، دانشکدۀ علوم تربیتی و روان‌شناسی. 42-1
رحیمی، صالح و رضایی، باسمه. (1387). تحلیل محتوای پایان‌نامه‌های دانشکدۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران از آغاز تا سال 1386. مجلۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی، 38(3)، 21-1.
رشد تکنولوژی (1390). ضرورت‌ها و چالش‌های پیش روی تحول بنیادین در آموزش‌وپرورش. رشد تکنولوژی. 155.
رنجبری صوفیان، وجیهه. (1396). تحلیل محتوای موضوعی و‌ روش‌شناختی پایان‌نامه‌ها و رساله‌های تحصیلات تکمیلی رشتۀ علوم تربیتی دانشگاه تبریز در فاصلۀ 1376 تا 1395 (از بدو تأسیس تا حال). پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، رشتۀ علم اطلاعات و دانش‌شناسی، دانشگاه تبریز.
سایت دانشگاه تربیت مدرس. (1398). معرفی گروه علوم تربیتی.https:// modares.ac.ir/hum/departments/education                   
سایت دانشگاه شیراز. (1398). تاریخچۀ بخش مبانی تعلیم‌وتربیت. http://shirazu.ac.ir/ele_dep/history
شعبانی ورکی، بختیار و محمدی چابکی، رضا. (1387). تاریخ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت در ایران. تعلیم‌وتربیت، 24(4).30-1
شعبانی ورکی، بختیار. (1385). نقد روش‌شناختی تحقیقات تربیتی در ایران. تعلیم‌وتربیت، 85، 42-11.
شورای عالی برنامه‌ریزی آموزش عالی (1379). برنامۀ درسی دورۀ دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیم‌وتربیت. تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
شورت، ادموند. سی. (1394). روششناسی مطالعات برنامۀ درسی. ترجمه محمود مهرمحمدی و همکاران. تهران: سمت.
فرخی، نورعلی. (1389). ارزشیابی پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد و دکتری دانشکدۀ روان‌شناسی و علوم تربیتی. اندازهگیری تربیتی، 1(2)، 115-95.
کیانی، معصومه. (1389). تبیین رویکردهای غالب روششناختی پژوهش در فلسفۀ تعلیم‌وتربیت و توصیف روششناختی رساله‌های دکتری طی سال‌های 1375-1385. پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، گروه تاریخ و فلسفۀ تعلیم‌وتربیت، دانشگاه تربیت مدرس.
طالبیان، محمدحسن و تصدیقی، محمدعلی. (1385). مشکلات فراروی ساختار تعلیم‌وتربیت ایران در هزارۀ سوم و راهکارهای آن. دانش و پژوهش‌های تربیتی، 9، 119-99.
مغفوری فرسنگی و همکاران. (1400). بومی‌گرایی در رساله‌های دکتری فلسفۀ تعلیم‌وتربیت؛ بررسی دانشگاه‌های دولتی تهران. مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، 25(1)، 96-73.
میلانی، جمیل. (1392). بررسی و نقد برنامۀ پژوهشی لاکاتوش به‌مثابه یک روش تحلیل در علوم سیاسی. پژوهشهای سیاسی، 6، 129-117.
هاشمی، هدی. (1398). عدالت در پرتگاه طبقاتی شدن نظام آموزش. روزنامۀ ایران، 7202.
یاری دهنوی، مراد و حاتمی، عماد. (1390). تبیین و نقد پژوهش‌های دانشگاهی آموزش فلسفه به کودکان در ایران از منظر روش پژوهش و نتایج آنها. تفکر و کودک، 2(1)، 164-135.
Al Smadi. R., Alsaida. K., Aboud. D., & Al Naamani. M. (2018). Content analysis of educational master theses conducted in university of  Nizwa between the years of 2009-2016. The Social Sciences, 13 (7), 1265-1272.
Caffarella, E. P. (2000). Doctoral dissertation research in educational technology: The themes and trends from 1977 through 1998. Educational Media and Technology Yearbook, 25, 14-25.
Donald, J., Saroyan, A., & Denison, B. D. (1995). Graduate student supervision policies and procedures: A case study of issues and factors affecting graduate study. The Canadian Journal of Higher Education, 25(3) 71-92
Crosta, P., & Packman, I. (2005). Faculty productivity in supervising doctoral students’ dissertation at Cornell University. Economics of Education Review, 24, 55-65.
Kanter, S. (2006). Embodying research: A study of student engagement in research writing. Doctoral thesis, school of graduate studies and research. Indiana University of Pennsylvania: Pennsylvania.
Mayring, P. (2000). Qualitative content analysis. Forum Qualitative Sozial Forschung. Volume 1.
Marsahall, G., & Brennan, P. (2006). The process of undertaking a quantitative dissertation for a taught M. Sc: Personal insights gained from supporting and examining students in the UK and Ireland. Radiography, 14(1), 63-68.
Ylijoki, O. H. (2001). Master's thesis writing from a narrative approach. Studies in Higher Education, 26(1), 21-34.